جناب اقای سعید محمدی
پاسخ شما را به دقت مطالعه کردم.
به نظر نمی رسد که ما عمیقا با هم اختلاف نظر داشته باشیم.
زیرا
اولا شما نیز همانطور که من اشاره کرده ام به کثرت و تنوع نظرات اذعان
داشته و تلاش کرده اید بین آنها تفکیک و تمایز قائل شوید.
دوما تفسیر مجدد مترادف های فارسی مثلا آینده پژوهی به صورتی که فقط شامل
پیش بینی آینده شود اشکالی اساسی به تقسیم بندی مکتب های اکتشافی و
هنجاری وارد نمی کند. اگر شما شخصا به چیزی اعتقاد دارید می توانید در
زمان گفتگو یا بحث با دیگران هر جا که معنی کلمات با اعتقاد شخصی تان
سازگار نبود آن را دوباره تفسیر کنید.
آیا درباره اینکه عمر پیش بینی آینده به سر آمده است مصداق یا مدرکی هم
دارید؟ آیا به عنوان مثال در منطقه ای که نرخ زاد و ولد پایین است نمی
توان پیش بینی کرد که جمعیت آن پس از سی سال سالخورده خواهد بود؟ آیا نمی
توان پیش بینی کرد که ظرف 100 آینده نفت به عنوان یک منبع انرژی تقریبا
تمام شده است و دیگر چیزی برای استخراج باقی نخواهد ماند؟
اشاره کرده اید که امروزه ثابت شده است که هر چه دانایی ما بیشتر می شود
توانایی ما برای پیش بینی کاهش می یابد. ممکن است توضیح دهید چه کسانی و
در کجا و چگونه این گزاره را ثابت کرده اند؟
در رویکرد هنجاری بر خلاف دیدگاه شما که واژه آینده پژوهی را صرفا به
معنی پیش بینی تفسیر می کنید بحثی از پیش بینی نیست. در عوض ذهن پژوهشگر
به سمت همان خلاقیتی که اشاره کردید سوق داده می شود. یعنی ساختن تصاویری
از آینده های مختلف و تلاش در جهت محقق ساختن آنها.
با وجود اینکه کتاب سناریونگاری را مطالعه نکرده اید باید اشاره کنم
تفسیری که از روش سناریونگاری دارید همیشه درست نیست. همانطور که در پاسخ
قبلی توضیح داده شد سناریوها فقط در مکتب اکتشافی و با هدف یادگیری صرفا
به معنی تطبیق و سازگاری است. در حالی که هر چه اختیار بیشتر و افق آینده
ها درازمدت تر شود سناریو نگاری به معنی پرورش خلاقیت و قدرت آفرینندگی و
تاثیر گذاری و به تبع آن ساختن آینده است.
ساخت تصویر مشترک ایده آل از آینده و از طریق یک فرآیند مشارکتی که به
تعبیر شما بازآفرینی نظم ثانویه است به همان مکتب آینده پژوهی هنجاری
تعلق دارد که گاهی اوقات در فارسی آن را به آینده نگاری ترجمه می کنند.
البته تا جایی که اطلاع دارم فرهنگستان زبان فارسی برای ابهام زدائی از
این حوزه معادل های مورد توافق را به تصویب رسانده است که شاید جلوی
ابهامات بیشتر را بگیرد.
به هر حال تا جایی که اطلاع دارم هیچ یک از مکاتب معرفی شده آینده پژوهی
به وجود آینده یا آینده ها اعتقادی ندارند. آینده ها مفهومی است که در
حال ساخته شدن است. در مکتب اروپایی استرالیایی شما قصد دارید که این
فرایند ساخته شدن را به سمت مطلوب های فردی و اجتماعی ببرید در حالیکه در
مکتب آمریکایی این صاحبان قدرت و دانش و ثروت هستند که فرایند ساخته شدن
را به سمت مطلوب های خود می برند.
نکته آخر اینکه استفاده شما و دیگر صاحب نظران عرصه مدیریت از نظریه
آشفتگی یا آشوب به صورت استعاری و کیفی در مطالعات مربوط به نظریه سازمان
همیشه درست نیست. در واقع این یک نظریه مبتنی بر ریاضیات پیشرفته است و
بدون مدل سازی رایانه ای نمی توان از آن نتایج معتبر استنتاج کرد. در
مقاله زیر به عنوان مثال بعضی از متخصصان و محققان در حوزه نظریه آشفتگی
نشان داده اند که به کمک مدل های رایانه ای ناشی از همین نظریه می توان
فضای مشخصی برای یادگیری و پیش بینی را شناسایی کرد و فضای مشخصی را به
عنوان منطقه آشوب یا آشفتگی نامگذاری کرد یعنی جایی که
عملا هیچ امکانی برای یادگیری وجود نخواهد داشت.
در واقع به کمک نظریه آشفتگی یا آشوب می توان مرز مشخصی در مورد بعضی
مسائل شناسایی کرد که یک طرف آن امکان پیش بینی و یادگیری وجود دارد و در
طرف دیگر این مرز امکان پیش بینی و یادگیری نخواهیم داشت.
http://www.pnas.org/content/99/7/4748.full
با تشکر
وحیدی مطلق