نگاهي به يکپارچگي انسان و فنآوري ظرف 30 سال آينده
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[26 Jun 2007]
[ وحید وحیدی مطلق]
در پايان قرن بيست و يكم عملا مرگ و مير وجود نخواهد داشت. ما انسان ها با استفاده از مزاياي فنآوري انتقال مغز جاودان مي شويم. تا كنون حيات و زندگي ما به طول عمر سخت افزارمان گره خورده بود. وقتي سخت افزار در هم مي شكست كار ما تمام بود. اما وقتي كه از مرز بگذريم و خود را درون فنآوري رايانه جاي دهيم، ذهن ما به تكامل خود ادامه خواهد داد. امروزه نرم افزار ما نمي تواند رشد كند. زيرا درون مغزي مركب از تنها 100 تريليون اتصال و سيناپس گير افتاده است. عمر نرم افزار ما در آينده ديگر به بقاي مدار محاسباتي مغزمان وابسته نخواهد بود. در واقع روزي خواهد رسيد كه هويت و بقاي انسان از سخت افزار و بقاي آن مستقل خواهد شد. جهاني را مجسم كنيد كه تفاوت بين انسان و ماشين محو مي شود. جهاني كه مرز ميان بشريت و تكنولوژي رنگ مي بازد. قرن بيست و يكم به روايت ري كوزويل وعده زماني را مي دهد كه پيوند هوش انسان با هوش مصنوعي ماشين بنيان زندگي بشر را گسيخته کرده و آن را دگرگون مي سازد.
برگرفته از كتاب عصر ماشين هاي معنوي، نوشته ري كورزويل، ترجمه سيمين موحد، نشر پيكان، 1380
علاقه من به آينده نگري بيشتر ريشه درعلاقه من به اختراع دارد. از زماني كه پنج ساله بودم مي خواستم كه يك مخترع بزرگ شوم و خيلي زود فهميدم كه اگر كسي بخواهد مخترع موفقي شود بايد آينده را خوب بشناسد. اين كار كمي شبيه ورزش موج سواري است چون بايد در زمان مناسب سوار موج ها شد. من وقتي كه يك كار را تمام مي كنم مي فهمم در مقايسه با زماني كه كار را آغاز كرده ام، در جهان تغييرات زيادي رخ داده است.
به همين خاطر دانشجوي رشته روند يابي فنآوري شدم ومدل هاي رياضي مختلفي براي نشان دادن چگونگي تكامل فنآوري ها تهيه كردم. حوزه هاي مطالعاتي ام بيشتر شامل رايانه، الكترونيك، مخابرات، فنآوري هاي زيستي مانند تصوير برداري ژنتيك، مهندسي معكوس مغز انسان، نانو فنآوري و همچنين آهنگ تغييرات پارادايم ها مي شود. به كمك اين مدل ها توانستم به عنوان يك كارآفرين و مخترع فنآوري، زمان مناسب سوار شدن بر موج را تشخيص دهم.
علاقه من به روند هاي فنآوري هر روز بيشتر مي شد تا اينكه "قانون بازدهي شتابان" را پيشنهاد دادم. من معتقدم اين قانون نحوه تكامل فنآوري در دهه هاي آينده را به خوبي نشان مي دهد. در كتابي كه در دهه 1980 نوشتم نقشه پيشرفت فنآوري ها را در دهه 1990 و اوائل 2000 ترسيم كردم كه اتفاقا پيش بيني خوبي از كار در آمد. امروزه مدل هاي رياضي خود را ويرايش كرده ام و مي كوشم آينده فنآوري ها در قرن بيست و يكم را شناسايي كنم. به كمك اين پيش بيني ها مي توانم فنآوري هاي قرن جديد را ابداع كنم چون مي دانم كه در سال هاي 2010، 2020 يا 2030 وضعيت فنآوري ها ، ارتباطات، اندازه فنآوري، و دانش ما درباره مغز انسان چگونه خواهد بود. با اينكه هنوز قادر به ابداع اين فنآوري ها نيستم اما مي توانم كمابيش آنها را توصيف كنم.
نكته اي كه اكثر ناظران آن را تشخيص نداده اند و صاحبنظران به اندازه كافي به اهميت آن پي نبرده اند شتاب آهنگ تغييرات است. قرن ها پيش مردم اصلا فكر نمي كردند كه جهان در حال تغييراست. البته حق هم داشتند چون زندگي اجدادشان خيلي با آنها تفاوت نداشت و انتظار داشتند كه نوادگانشان هم مانند خودشان زندگي كنند.
امروزه كسي شك ندارد كه سرعت تغييرات افزايش يافته است و اينكه فنآوري قادر است ماهيت جوامع را دستخوش تحول كند. اما آنچه كه كمتر به آن توجه مي شود اين است كه آهنگ تغييرات شتاب گرفته است. در واقع 20 سال گذشته به هيچ وجه راهنماي خوبي براي 20 سال آينده نيست. در هر دهه نرخ تغيير پارادايم ها و نرخ پيشرفت دو برابر مي شود. در واقع بر حسب نرخ كنوني تغييرات، همه تغييرات قرن بيستم فقط به اندازه 25 سال كنوني است. به بيان ديگر ظرف بيست و پنج سال آينده ما به اندازه 4 برابر قرن بيستم پيشرفت خواهيم كرد و همچنين در كل قرن بيست ويكم به اندازه 20000 سال در توسعه فنآوري پيشرفت خواهيم كرد.
به عنوان مثال رشد فنآوري رايانه تصاعدي است. يكي از روندهاي تصاعدي كه متخصصان از آن آگاهند " قانون مور" نام دارد. اما خود قانون مور تنها يكي از روش هاي رشد تصاعدي در فنآوري رايانه به شمار مي رود. بر حسب اين قانون هر دوازده ماه يكبار قدرت محاسبه دو برابر مي شود زيرا هر دو سال يكبار مي توانيم چگالي ترانزيستورها را در مدارهاي مجتمع ( آي سي ) دو برابر كنيم. اما در واقع سرعت رايانه ها هم دو برابر مي شود و بنابراين با افزايش همزمان سرعت و ظرفيت بايد گفت كه قدرت رايانه ها هر دوازده ماه يكبار چهار برابر مي شود.
بايد توجه كرد كه قانون مور پنجمين پارادايمي است كه موجب رشد تصاعدي در رايانه ها شده است. ما تا امروز ماشين حساب هاي الكترومكانيكي، رايانه هاي مبتني بر رله، رايانه هاي با لامپ هاي خلا، و نهايتا رايانه هاي ترانزيستوري را ساخته ايم. هر گاه كه يكي از پارادايم ها از صحنه خارج شود پارادايم جديد جاي آن را مي گيرد. مثلا لامپ هاي خلا مرتبا كوچكتر مي شدند تا اينكه به كوچكترين اندازه ممكن رسيدند و بعد از آن روش كاملا متفاوت و جديدي يعني كاربرد ترانزيستورها ظهور كرد. متخصصان معتقدند كه ظرف 12 سال آينده قانون مور نيز از رده خارج مي شود زيرا ابعاد ترانزيستورها فقط به اندازه چند اتم خواهد بود و ديگر نمي توان بيشتر از اين آنها را كوچك كرد. بنابراين اين پارادايم خاص نيز جاي خود را به پارادايم بعدي خواهد داد.
پارادايم ششم در واقع پردازش و محاسبه موازي و سه بعدي خواهد بود. مغز ما انسان ها ساختاري سه بعدي دارد و بنابراين مي توانيم به صورت سه بعدي محاسبه و اطلاعات را پردازش كنيم. روش الكتروشيمايي پردازش اطلاعات توسط دستگاه عصبي انسان ده ميليون بار كند تر و آهسته تر از روش الكترونيكي رايانه ها است. اما به خاطرمعماري سه بعدي مغز انسان، قدرت پردازش ماشين هنوز كمتراست. همه پيوندهاي عصبي مغز انسان به صورت همزمان قادر به انجام محاسبات هستند بنابراين مي توانند در آن واحد يك صد هزار ميليارد كار را انجام دهند. ماشين ها و رايانه ها نيز بايد به همين سمت حركت كنند. امروزه تراشه هاي رايانه اي حتي اگر به شدت فشرده باشند، تخت و دو بعدي هستند. ظرف 15 يا 20 سال آينده رايانه ها قادر به پردازش موازي شده و از طريق درك چگونگي كاركرد مغز، مدل هاي سخت افزاري با الهام از طبيعت ساخته خواهند شد.
امروزه اكثر متخصصان بر اين باورند كه ما سخت افزار لازم براي رسيدن به سطح هوش انسان را ظرف چند سال آينده مثلا بيست سال خواهيم داشت. آنچه كه هنوز درباره آن بحث داغي مطرح است وجود يا عدم وجود نرم افزارهاي لازم مي باشد. رايانه هاي بسيار بسيار سريع از لحاظ نظري قادر به رقابت با مغز انسان خواهند بود اما هنوز درك كاملي از چگونگي كاركرد مغز، نرم افزارهاي لازم، روش ها و دانش ايجاد هوش در سطح انسان را در اختيار نداريم. بدون اينها، رايانه ها فقط ماشين حساب هاي فوق العاده سريع خواهند بود.
اما دانش ما درباره چگونگي كاركرد مغز نيز رشد تصاعدي دارد. پيچيدگي مغز انسان بي نهايت نيست ولي درك كامل آن با يك پيشرفت ساده ميسر نمي شود. در واقع ما در مسير شناخت اصول كار مغز خيلي خوب پيشرفت مي كنيم. فنآوري لازم براي تصويربرداري از مغز رشد تصاعدي دارد و هر روزه مدل هاي رياضي مفصل تري از نورون هاي عصبي تهيه مي كنيم.امروزه مدل هاي رياضي پيشرفته اي براي مناطق مختلف مغز تهيه شده اند و مي توان با روشهاي محاسباتي متعارف آنها را اجرا كرد. نتايج مدل هاي مهندسي شده براي اين مناطق مشخص مغز با نتايج يك مغزمعمولي تقريبا يكسان است.
همچنين امروزه بخش هايي از مغز كه به خاطر بيماري يا ناتواني هاي ديگر از كار افتاده اند عملا جايگزين مي شوند. به عنوان مثال مي توان به كاشت هاي عصبي براي بيماران مبتلا به پاركينسون يا افراد كر اشاره كرد. امروزه نسل جديدي از حلزون هاي مصنوعي گوش ساخته شده اند كه به كمك آنها افراد كر مي توانند براي اولين بار موسيقي گوش دهند. بنابراين توانسته ايم چگونه كاركردن مناطقي از مغز را نشان داده و ماشين هاي محاسباتي متعارف را جايگزين مناطق تخريب شده آن كنيم. اين دستگاه هاي الكترونيكي به خوبي با ديگر بخش هاي مغزدر تعامل بوده و وظيفه عضو از بين رفته را انجام مي دهند.
در يك برآورد محافظه كارانه مي توان گفت كه ظرف سي سال آينده يا حتي كمتر نقشه كاملي از مغز انسان و مدل هاي رياضي نحوه كاركرد بخش هاي مختلف آن تهيه كرده و قادر مي شويم كه روش كار مغز انسان را ، كه با اكثر روش هاي كنوني به كار رفته در هوش مصنوعي كاملا تفاوت دارد، تقليد كرده و آن را مهندسي كنيم.
در واقع اينها بسيار شبيه روش هايي هستند كه من در حوزه تخصصي خودم يعني شناسايي الگوها از آنها استفاده مي كنم. شناسايي الگوها بنيادي ترين كاركرد مغز انسان به شمار مي رود. از آنجا كه ما نمي توانيم با سرعت كافي موقعيت هاي مختلف را تحليل منطقي كنيم بر قدرت شناسايي الگوها تكيه مي كنيم. ظرف سي سال آينده مي توان هوشمندي غير زنده اي ساخت كه قابل رقابت با هوشمندي انسان باشد. اين ماشين هاي هوشمند غير زنده بايد مانند انسان ها آموزش ببينند. اما برخي مزيت هاي هوش مصنوعي فرايند هاي را به شدت تغيير خواهند داد. ماشين ها هم سريع تر هستند و هم دقيق تر. در واقع يك رايانه چند هزار دلاري مي تواند ميلياردها مطلب را در حافظه خود دقيقا حفظ كند در حاليكه ما انسان ها براي حفظ كردن چند شماره تلفن به زحمت مي افتيم.
ماشين ها بعد از اينكه چيزي را ياد گرفتند مي توانند اين دانش را با ديگر ماشين ها به اشتراك بگذارند. ما انسان ها در دستگاه عصبي خود پايانه هايي براي دانلود كردن اطلاعات و دانش نداريم. بنابراين مثلا من كه زبان فرانسوي بلد هستم نمي توانم آن را روي مغز شما دانلود كنم. اما ماشين ها از عهده اين كار بر مي آيند. از اين رو فرآيند آموزش ماشين ها صد ها يا هزارها برابر سريع تر از انسان هاست. در واقع مي توان ظرف چند روز يا چند هفته آموخته هاي 20 ساله يك انسان را به ماشين منتقل كرد و پس ازاين، ماشين ها كافي است اين دانش را با يكديگر به اشتراك بگذارند و لازم نيست كه به ماشين هاي ديگر چيزي را ياد بدهند.
يكي از دلالت هاي اين پيشرفت ها اين است كه مي توانيم هوش انسان ها را فوق العاده تقويت كنيم. ما مي توانيم اين ماشين هاي هوشمند را درون مغز خود قرار دهيم. امروزه چنين كاري در مورد افراد بيمار يا ناتوان به صورت محدود انجام مي شود اما در آينده انسان هاي سالم نيز در مغز خود ماشين هاي هوشمند خواهند داشت. در واقع مي توان ماشين هاي محاسبه گر را از درون جريان خون به داخل مويرگ هاي مغز فرستاد. اين نانو روبات هاي هوشمند و بسيار ريز داخل مغز شده و با شبكه عصبي آن تعامل خواهند داشت. امكان پذيري چنين كاري امروزه درمورد حيوانات اثبات شده است.
يكي از كاربرد هاي ارسال ميلياردها نانو روبات هوشمند به داخل مغزانسان رسيدن به واقعيت مجازي و مكاشفه تمام عيار است. اگر فرد مايل باشد كه در دنياي واقعي بماند نانو روباتها كاري نمي كنند و غير فعال باقي مي مانند اما اگر بخواهد وارد دنياي واقعيتهاي مجازي شود نانو روباتها جلوي سيگنالهاي عصبي دنياي واقعي را مي گيرند و سينگال هايي را جايگزين آن مي كنند كه فرد را به دنياي خيالي مي برد. بدين ترتيب مغز انسان يك محيط كاملا مجازي را حس مي كند نه دنياي واقعي را. شما مي توانيد در اين دنياي مجازي تنها باشيد يا افراد ديگر را هم با خود ببريد و از رابطه جنسي گرفته تا مذاكرات سخت كاري را با همه حواس خود و كاملا يكسان با دنياي واقعي تجربه كنيد.
مهم تر اينكه، ما قادر خواهيم شد كه از طريق اتصالات تنگاتنگ، هوش غير زنده را به هوش زنده خود پيوند بزنيم. منظور من فقط اين نيست كه يك لوله بسيار نازك بين مغز و يك سيستم غير زنده قراردهيم، بلكه نانو ماشين هاي غير زنده را در ميلياردها بخش مغز انسان مي كاريم. شما را نمي دانم، اما خود من علاقه زيادي به مطالعه كتابها و سايت هاي اينترنتي دارم ولي پهناي باند اتصال من به اينترنت به اندازه كافي وسيع نيست. بنابراين از طريق اين فنآوري مي توانم به جاي فقط صد هزار ميليارد اتصال كنوني هزار برابر صد هزار ميليارد اتصال داشته باشم. ما انسان ها بدين ترتيب مي توانيم توانايي هاي ذهني، شناسايي الگوها و تفكر را در خود بسيار تقويت كرده و به معني واقعي كلمه دانش را دانلود كنيم.
اگر اين روندها را بيشتر پي گيري كنيد به جايي مي رسيد كه تغييرات آنچنان سريع مي شوند كه سير تاريخي تمدن بشر ناگهان گسيخته مي شود. برخي صاحبنظران چنين وضعيتي را "نقطه تكين" مي نامند. تعاريف مختلفي براي نقطه تكين وجود دارد كه بيشتر برگرفته از علم رياضي و فيزيك است. در فيزيك نقطه اي با چگالي و انرژي بي نهايت مانند يك سياه چاله نشانگر گسيختگي ساخت فضا- زمان است و نقطه تكين ناميده مي شود.
نقطه تكين جايي است با ويژگي هاي غير عادي، بي نظير و منحصر به فرد. مي توان اين مفهوم را درباره سير و تاريخ تمدن انسان نيز به كار برد. در چنين نقطه اي نرخ پيشرفت فنآوري آنچنان سريع خواهد شد كه ساخت جوامع بشري گسيخته مي شود. در علم فيزيك ديدن چيزي فراتر از نقطه تكين غير ممكن است. برخي افراد نيز معتقدند كه توصيف چگونگي شرايط زندگي انسان بعد از نقطه تكين عملا غير ممكن است. اما من مايلم كه درباره زندگي انسان پس از نقطه تكين فكر كنم. نقطه اي كه بنابر پيش بيني خودم قبل از سال 2050 به آن خواهيم رسيد.
وجود مفاهيم بي شماري درباره طبيعت زندگي مانند طول عمر موجب مي شود كه ما انسان را همچون موجود زنده متفكري با توانايي هاي محدود ببينيم. اما زماني كه ما انسان ها با فنآوري ها خود ادغام و يكپارچه شويم همه اين مفاهيم دستخوش تحولات بنيادين مي شوند. در دهه 1980 در كتاب خود، "عصر ماشين هاي هوشمند"، پيش بيني كردم كه در فاصله سال هاي 2020 الي 2050 هوش ماشين ها با هوش انسان برابر خواهد شد. در كتاب "عصر ماشين هاي معنوي" ( ترجمه شده به فارسي توسط سيمين موحد) كه ده سال بعد نوشتم درباره زندگي انسان پس از اين نقطه تكين و زمان رقابت ماشين ها با انسان ها بحث كردم.
نكته اي كه نبايد فراموش كرد اين است كه سطح هوش غير ماشيني ثابت است. درذهنهاي كل نژاد بشر در هر ثانيه 10 به توان 26 محاسبه انجام مي شود. همچنين در كل جهان ده مليليارد مغز انسان وجود دارد. پنجاه سال بعد هوش نوع بشر در همين مرتبه بزرگي باقي خواهد ماند. از سوي ديگر هوش ماشين ها رشد تصاعدي دارد و امروزه فقط هزار بار كمتراز سطح هوش زنده است. بنابراين اگر چه هنوز هوش انسان بر هوش ماشين چيره است اما در سال 2030 هوش ماشين به سطح هوش انسان رسيده و به صورت تصاعدي به رشد خود ادامه خواهد داد.
برخي افراد مي پرسند كه ما چگونه بفهميم كه موجودات يا گونه هاي باهوش تري از انسان ها وجود دارند؟ آيا دانش چيزي جز تكرار مكررات نيست؟ چگونه مي توانيم بيش از آنچه كه مي دانيم بدانيم؟ به جز ما انسان ها چه كسي بايد اين دانش بيشتر را بداند؟
واكنش بعضي ها به اين صورت است كه مي گويند ما اصلا نمي خواهيم از نانو روبات ها استفاده كنيم. افراد بيشماري شايد دلشان بخواهد كه فقط يك موجود زنده بيولوژيك باقي بمانند. اما نقطه تكين و گسيخته شدن سير تاريخي تمدن بشر به نظر چنين افرادي چه گونه خواهد بود؟ پاسخ اين است كه آنها اصلا متوجه حضور هوش مصنوعي نمي شوند. در واقع ماشين هاي هوشمند همچون خدمتكاران تعالي يافته براي انسان ها كار مي كنند. به نظر مي رسد كه اين ماشين ها واقعا با ما دوست هستند و با مهرباني خاصي نيازهاي ما را ارضا مي كنند. اما ارضاي نيازهاي مادي و عاطفي تنها بخش بسيار كوچكي از خروجي ذهن بخش غير زنده تمدن انسان خواهد بود. بنابراين چيزهاي فراواني وجود خواهند داشت كه انسان ها اصلا متوجه آنها نخواهند شد.
در اينجا بايد به دو نكته مهم يكي در سطح اقتصادي و ديگري در سطح معنوي توجه كرد. در سطح اقتصادي، تنها معيار ارزش افزوده خروجي ذهن است. ما امروزه به جايي رسيده ايم كه تنها چيز ارزشمند اطلاعات است. اطلاعات زماني كه منعكس كننده دانش باشد ارزش دارد و نه به صورت داده هاي خام. محصولاتي مانند ساعت، دوربين، يا ضبط و پخش فيلم و سي دي را در نظر بگيريد. اينها فقط يك سري اشيا فيزيكي هستند. اما به اين خاطر ارزش دارند كه با كاربرد اطلاعات و دانش انسان طراحي شده اند. ماده خام آنها فقط يك مشت سنگ و آهن است كه ارزش چنداني ندارد. محصولاتي كه ما مي خريم به اين خاطر ارزش دارند كه دانشي را در خود گنجانده اند.
مولفه دانش موجود در محصولات و خدمات به سمت 100 درصد مجانب مي شود و در سال 2030 اين مولفه اساسا 100 درصد خواهد شد. در واقع مي توانيم با تركيب نانو فنآوري و هوش مصنوعي هر محصول فيزيكي لازم براي برآورده كردن خواسته هاي مادي خود را بسازيم. زماني كه همه چيز در نرم افزار و اطلاعات خلاصه مي شود، فقط كافي است كه نرم افزار مناسب را دانلود كنيم. ما الان به چنين نقطه اي خيلي نزديك شده ايم.
در سطح معنوي، موضوع خود آگاهي يكي ديگر از ابعاد مهم موضوع هوش مصنوعي است. در واقع تا سال 2030 ما با موجوداتي غير زنده مواجه مي شويم كه به نظر آگاه مي آيند و حتي ادعا مي كنند كه چيز هايي را "احساس" مي كنند. امروزه برخي شخصيت ها در بازي هاي رايانه اي چنين ادعايي مي كنند اما كسي باور نمي كند. ما مي دانيم كه اين كاراكترها فقط يك جور شبيه سازي نرم افزاري هستند و كسي براي آنها شخصيت انساني در نظر نمي گيرد. دليلش اين است كه اين هويت يا موجود نرم افزاري ميليون ها بار ساده تر از ذهن انسان است.
اما در سال 2030 اينگونه نخواهد بود. مثلا شما در دنياي مجازي با "كسي" دست مي دهيد كه خود را به صورت انسان مجسم كرده است در حاليكه اصلا جان ندارد و فقط يك نرم افزار هوشمند است. اين موجودات ديگر ساده تر از انسان ها نيستند بلكه به اندازه انسان يا حتي بيشتر پيچيده خواهند بود. آنها همه نشانه هاي ظريف انسان ها را خواهند داشت و با تجسم خود به صورت انسان روبرويتان نشسته و با شما حرف مي زنند به گونه اي كه اصلا باور نمي كنيد كه اين موجود غير زنده است. زماني هم كه ادعا مي كنند عصباني يا خوشحال هستند بايد واقعا حرفشان را جدي گرفت!
در چنين نقطه اي يك بحث عميق فلسفي شكل مي گيرد. آيا اين موجود هوشمند فقط يك شبيه سازي است كه خيلي خوب ما انسان ها را گول زده است يا اينكه درست مانند ديگر انسان ها خود آگاه است؟ از نظر من هيچ شيوه اي براي آزمون علمي چنين گزاره اي وجود ندارد. هيچ ماشيني وجود ندارد كه بتوان روي آن چراغي نصب كرد كه هر وقت سبز شد بگوييم خودآگاه است و هر وقت قرمزشد بگوييم نه خود آگاه نيست. شايد بعضي فيلسوفان بگويند كه اگر اين پالس ها از طريق الياف عصبي ايجاد نشوند يا اگر اين موجود پدر و مادر بيولوژيك نداشته باشد، آنگاه خود آگاه نيست. اما اين حرفها بيشتر موضوعات انتزاعي- فلسفي است و از لحاظ علمي لاينحل هستند.
انقلاب بزرگ بعدي كه در انتظار ماست فنآوري زيستي نام دارد. ما توانسته ايم كه دانش زيستي را با فنآوري پردازش اطلاعات ادغام كنيم. از طريق درك ژنوم انسان و چگونگي كد بندي اطلاعات ژنتيكي مي توان فرآيند هاي زيستي و بيماري ها را بهتر شناخت. در كنار اين پيشرفتها بحث داغي هم درباره تعريف حيات و زندگي شكل گرفته است. هم اكنون درباره سقط جنين يك عده معتقدند كه حيات همزمان با تشكيل نطفه آغاز مي شود و ديگران كه در سوي ديگر اين طيف هستند مي گويند حيات انسان پس از زايمان آغاز مي شود. اما به زودي اين طيف تعاريف مربوط به حيات انسان به صورت بنيادين تغيير خواهد كرد.
ما خواهيم توانست بدون عبور از مرحله تخمك بارورشده، "سلول هاي بنيادين" را بسازيم. تفاوت بين سلول پوست انسان، كه همه ژن ها را دارد، با يك تخمك بارورشده در چيست؟ تنها تفاوت اين دو وجود برخي پروتئين ها و عوامل ارسال سيگنال در تخمك است كه هنوز كاملا آنها را درك نمي كنيم اما به هر حال اينها اساسا يك سري پروتئين هستند. روزي خواهد رسيد كه ما حجمي از پروتئين ها خواهيم ساخت كه فقط مجموعه اي از مواد شيميايي است و نه انسان. اين حجم پروتئين را مي توان به سلول پوست اضافه كرد و از آن سلولي درست كرد كه مانند نطفه قابليت تبديل شدن به همه سلول هاي بدن را دارا باشد. در چنين دنيايي هنگامي كه مثلا شما حمام مي رويد و پوست بدنتان را تميز مي كنيد عملا هزاران انسان بالقوه را از بين مي بريد. در واقع برخلاف گذشته مرز مشخصي براي تعريف حيات وانسان وجود نخواهد داشت.
علم و فنآوري راه هاي ديگري را نيز به ما نشان مي دهند. به عنوان مثال در آينده ما فنآوري شبيه سازي درماني خواهيم داشت. در اين فنآوري بسيار مهم از مفهوم "جنين" كاملا پرهيز مي شود. يعني اينكه مي توانيم پوست بدن انسان را گرفته و بدون اينكه از مرحله جنين بگذريم همه سلول هاي لازم را بنابر تقاضا بسازيم.
ساختن سلول هاي جديد آنقدر ها هم دور از دسترس نيست. مثلا من كه 53 سال سن دارم مي توانم با استفاده از دي ان آ خودم سلول هاي قلب يك جوان 25 ساله را درست كنم و بدون نياز به جراحي و فقط از طريق ارسال اين سلول ها به درون جريان خون، قلبم را جوان كنم. پس از اينكه اين سلول ها روي قلب بنشينند قلب من يك درصد جوان و 99 درصد پير است. اما اگر اين كار را هر روز انجام دهم پس از يك سال قلب من 99 درصد جوان خواهد شد. با استفاده از اين فنآوري درماني عملا مي توان همه بافت ها، سلول ها و اندام هاي بدن را جايگزين كرد. چنين پيشرفت هايي شايد همين فردا رخ ندهند اما بايد گفت نوعي فرآيندهاي انقلابي هستند كه ما در آستانه آنها ايستاده ايم.
اگر به موضوع طول عمر انسان نگاهي بياندازيد در مي يابيد كه در طي قرن هيجدهم هر ساله "چند روز" اميد به زندگي افزايش يافت. در قرن نوزدهم هر ساله "چند هفته" به طول عمر اضافه شد. روند افزايش طول عمر نيز تصاعدي است به گونه اي كه امروزه هر ساله " صد روز" عمر انسان را افزايش مي دهيم. با استمرار اين روند و شتاب گرفتن آن ظرف ده سال آينده هر ساله بيش از" يك سال" طول عمر زياد مي شود.
زماني كه نسل ما پير مي شود روند تصاعدي افزايش طول عمر آنقدر سريع خواهد شد كه با خوش بيني مي توان گفت كه ما آخرين نسلي هستيم كه زود خواهد مرد! در واقع نسل كنوني مجبور است با همان روش هاي قديمي و سنتي خودش را سالم و زنده نگه دارد، اما فرزندان ما كه تا آن زمان 20، 30 و 40 ساله خواهند شد به كمك اين فنآوري ها، طول عمري تقريبا نامحدود خواهند داشت.
نبايد فراموش كرد كه بحث هاي اخلاقي و مذهبي داغي براي جلوگيري از پيشرفت اين فنآوري ها وجود دارد. سوال اين است كه آيا برخي افراد از طريق جنگ، نزاع ، يا فقط جر و بحث مي توانند سدي در برابر اين روند تصاعدي ايجاد كنند يا نه؟
من شخصا بر اين باورم كه اينگونه نخواهد بود. چنين بحث هاي اخلاقي مانند سنگ هايي هستند كه درون يك رودخانه مي افتند و جريان آب به راحتي آنها را دور مي زند. تا كنون هيچ يك از اين بحث هاي اخلاقي نتوانسته اند حتي يك هفته كار پيشرفت فنآوري هاي زيستي را متوقف كنند. شايد دانشمندان مجبور شوند كه برخي موانع و محدوديت ها را دور بزنند اما تعداد پيشرفتها و حوزه هاي آنها بيشمار است. اگرچه شايد بحث هاي اخلاقي حول يك ايده يا چند ايده شكل بگيرد، رودخانه پيشرفت ها آنقدر بزرگ است كه اين موانع اصلا به چشم نمي آيند. مفهوم پيشرفت فنآوري آنچنان در جامعه ما ريشه دوانده است كه يكي از الزامات اساسي زندگي به شمار مي رود. اگر چه خطرات بالقوه اي وجود دارند اما كسي نمي تواند جريان رودخانه توسعه فنآوري را متوقف كند.
سناريوهايي كه من درباره افق هاي زماني 20 الي 30 سال آينده صحبت مي كنم از اين طريق محقق نمي شوند كه عده اي دانشمند در آزمايشگاهي نشسته و قصد ساخت هوش مصنوعي در سطح انسان را داشته باشند. بلكه اين پيشرفتها نتيجه اجتناب ناپذير هزاران گام كوچك هستند. هر گام كوچكي بسيار محافظه كارانه و كاملا قابل قبول و با معني است و به صورت نسل جديد محصول يك شركت ظهور مي كند. اگر به هزاران گام كوچك كه سرعت ظهورشان شتاب گرفته است نگاه كنيد متوجه رويداد تغييرات بينادين ظرف 10، 20 و 30 سال آينده مي شويد. هيچ شركتي حاضر نيست راجع به دلالت هاي بالقوه خطرناك فنآوري ها و محصولات جديد خود حرفي بزند. بنابراين هر روز شبكه ها و رايانه ها خود را قدرتمندتر مي كنند. در واقع شركت ها به دليل الزامات اقتصادي و حفظ بقاي خود چاره اي جز نوآوري و پيشرفت فنآوري ندارند.
علاوه بر اين، الزامات اخلاقي چشمگيري براي توسعه بيشتر فنآوري وجود دارد. امروزه ميلياردها انسان دچار انواع بيماري ها بوده و افراد زيادي نيز در فقر زندگي مي كنند. فنآوري هاي پيشرفته فرصت حل چنين مسائلي را ايجاد مي كنند. كسي نمي تواند به ميليون ها انسان مبتلا به سرطان بگويد ما در آستانه خط شكني هاي بزرگي براي معالجه سرطان هستيم اما چون شايد عده اي تروريست از اين دانش براي ساخت عوامل بيماري زا سو استفاده كنند بهتر است جلوي پيشرفت اين فنآوري را بگيريم.
اين دغدغه و نگراني واقعي است. اما ما قصد نداريم جلوي فنآوري را بگيريم. جامعه ما به منافع رشد مستمر اقتصادي و فنآوري اعتقاد دارد. همچنين پرسش هايي را درباره خطرات اين فنآوري ها مطرح مي كند و چون اين نگراني ها اهميت دارند بايد به اين پرسش ها پاسخ داد.
يكي ديگر از ابعاد تغييرات اين است كه ما ناچار به ارزيابي مجدد مفهوم انسان خواهيم شد. يكي از ديدگاه هاي رايج كنوني با پيشرفت فنآوري و دلالت هاي آن براي انسانيت مخالفت مي كند. آنها اينگونه استدلال مي كنند كه درست است كه ما رايانه هاي فوق العاده قدرتمند ساخته ايم اما هنوز مساله نرم افزار را حل نكرده ايم و از آنجا كه بحث نرم افزار واقعا پيچيده است نمي توانيم آن را مديريت كنيم.
در پاسخ به اين انتقاد بايد بگويم كه نرم افزار لازم براي تقليد هوش انسان واقعا خارج از توانايي كنوني ما نيست. ما بايد تكنيك ها و روش هاي خود سازماندهي را كه از طبيعت الهام گرفته اند، به كار بريم. مغز انسان پيچيده است اما اين پيچيدگي بي نهايت نيست. به خاطر داشته باشيد كه ژنوم مغز فقط متشكل از 23 ميليون بايت است. كل ژنوم شش ميليارد بيت دارد كه تقريبا معادل هشت صد هزار ميليون بايت مي شود و البته تكرار ها و زوائد زيادي هم دارد. مثلا يك زنجيره نسبتا دراز به نام آ ال يو 300 هزار بار تكرار شده است. با استفاده از روش هاي رايج فشرده سازي داده ها استفاده كنيم مي توان به راحتي اين سطح پيچيدگي را مديريت كرد ( به خاطر داشته باشيد كه 23 ميليون بايت فقط بخش كوچكي از كل حجم نرم افزار Microsoft Word است). اما ما هنوز چنين اطلاعاتي را در اختيار نداريم.
شايد تعجب كنيد كه چطور با 23 ميليون بايت مي توان مغزي ساخت كه ميليون ها بار پيچيده تر باشد. فهم دليل اين موضوع زياد هم سخت نيست. ژنوم در جنين انسان فرآيندي را ايجاد مي كند كه غالبا به صورت تصادفي بخش هاي مغز را سيم كشي مي كند. پس از تولد، نوزاد انسان با دنيايي پيچيده مواجه مي شود و فرآيندي تكاملي در مغز آغاز مي شود. برخي پيوندهاي عصبي مي ميرند، برخي تقويت مي شوند و از طريق خود سازماندهي دانش موجود در مغز را نمايش مي دهند. مغز انسان سيستمي بسيار هوشمند است كه هنوز چگونه كار كردن آن را كاملا درك نمي كنيم. اما بالاخره روزي نحوه كار اين سيستم را مي فهميم چرا كه سطح پيچيدگي آن فراتر از توان مهندسي ما نيست.
در نظر من انسان ها ابعادي ويژه و متمايز از ديگر حيوانات دارند. مثلا بنابر تصادف روند تكامل ما اولين گونه اي بوديم كه قادر به ابداع فنآوري شديم. در واقع حيوانات ديگري هم ابزارهاي ساده اي ساخته بودند اما فقط ما انسان ها توانستيم اين جايگاه محكم را حفظ كنيم. ما توانايي هاي عقلاني، تفكر منطقي ، ابداع مفاهيم انتزاعي و مدل ها را در ذهن خود تركيب كرده و بر جهان مسلط شديم. ما بر خلاف ديگر حيوانات انگشتاني داشتيم كه مي شد با آنها فنآوري ها را ابداع كرد. اما فنآوري فقط يك ابزار نيست. ديگر حيوانات هم ابزارهاي اوليه و ابتدايي ساخته بودند ولي تفاوت ما با آنها در حجم دانش متغيري است كه از نسلي به نسل بعد تكامل يافت. همچنين بايد گفت كه دانشي كه گونه انسان در اختيار دارد رشد تصاعدي دارد.
ما از يك مرحله فنآوري براي ابداع مرحله بعد استفاده مي كنيم. به همين خاطر است كه فنآوري شتاب گرفته و هر روز قدرتمند تر مي شود. به عنوان مثال، يك مهندس و طراح رايانه مي تواند با استفاده از ابزارهاي رايانه اي ، رايانه هاي قوي تر بسازد. بنابراين ظرف فقط چند روز يك سيستم بسيار بسيار پيچيده ساخته مي شود. هر نسل از ابزارها قدرت لازم براي ابداع و ساخت نسل بعدي را فراهم مي كند.
بنابراين فنآوري خود يك فرآيند تصاعدي و تكاملي است و در ادامه همان فرآيند تكامل بيولوژيك انسان قرار دارد. فرايند تكامل انسان نيز تصاعدي بود. در هر مرحله ابزارهاي قدرتمند تري براي مرحله بعد فراهم مي شد. پس ازساخت دي ان آ، ابزاري براي ثبت و نگه داري تجارب گذشته ايجاد شد كه از طريق آن تكامل شتاب گرفت. نهايتا، تكامل بيولوژيك موجوداتي ساخت كه قادر به دست كاري محيط زندگي خود بودند و نيز توانايي هاي ذهني و عقلي داشتند. در مراحل بعدي تكامل، انسان با مخلوق خود، يعني فنآوري، ادغام خواهد شد. هم اكنون يكپارچگي انسان و فنآوري تا حدودي محقق شده است و زندگي ما رابطه اي تنگانگ با فنآوري دارد. اما به زودي فنآوري در جسم و مغز ما نيز يكپارچه خواهد شد.
ما در حال ورود به عصر جديدي هستيم كه من آن را " نقطه تكين" تاريخ تمدن بشر مي نامم. در چنين جهاني هوش انسان و هوش ماشين با يكديگر ادغام شده و چيزي فوق العاده عظيم تر از اين دو آفريده مي شود. اين هوشمندي بي نظير لبه پيشران تكامل خواهد بود و سرنوشت ما و كره زمين را تعيين خواهد كرد. انسان گونه اي است كه انقلاب هاي فرهنگي و فنآوري مختلفي را پشت سر گذاشته است . قدرت انسان به خاطر ماهيت تكامل و تغييرات شتابان آن رشد تصاعدي خواهد داشت. در واقع ما مي توانيم در آينده توانمندي هاي ذهني خود را با استفاده از فنآوري فوق العاده افزايش دهيم.
يكي از ويژگي هاي منحصر به فرد انسان، توانايي ايجاد مدل هاي انتزاعي و كاربرد اين مدل ها براي فهم جهان است. اين مدل هاي ذهني هر روز پيچيده تر مي شوند و زماني كه درون فنآوري ها جاي مي گيرند ظريفتر و قدرتمند تر مي شوند. ما اكنون مي توانيم ذهن خود را درك كنيم. افزايش مقياس قدرت تمدن يكي از ويژگي هاي منحصر به فرد انسان هاست.
الگوها بينادي ترين واقعيت هستي شناختي هستند. زيرا فقط الگوها پايدار بوده و باقي مي مانند نه طبيعت فيزيكي – مادي. مثلا خود من را در نظر بگيريد. آيا همان كسي هستم كه پارسال بودم. بي شك اجزاي بدن من به سرعت تغيير مي كنند. برخي سلول ها ظرف چند روز عوض مي شوند. حتي اسكلت من كه به نظر ثابت مي آيد در طي يك سال تغيير مي كند. اكثر نورون ها عصبي نيز جايگزين مي شوند. مهم تر اينكه اجزا و مواد سازنده سلول هاسريعتر عوض مي شوند. بنابراين حتي اگر يك سلول تغيير نكرده باشند اجزاي سازنده اش تغيير كرده اند. بنابراين من همان ري كورزويل وهمان مجموعه اتم ها و مولكول هاي سال پيش نيستم.
اما الگوي من پايدار مي ماند. درست شبيه الگوي جريان آب در رودخانه. آب رودخانه هر هزارم ثانيه تغيير مي كند و اگر يك ثانيه بعد به آن نگاه كنيد مولكول هاي آن تغيير كرده اند. اما الگوي جريان آب تغيير نكرده است. ايده ها هم الگو هستند. فنآوري هم يك الگو است . حتي وجود ما به عنوان انسان چيزي غير از يك الگو نيست. شناسايي و تشخيص الگوها هسته اصلي هوشمندي انسان است. در واقع 99 درصد هوش يك فرد به توانايي تشخيص و شناسايي الگو ها بر مي گردد.
طي چند سال گذشته مردم ( آمريكا) به تدريج مفهوم تغييرات تصاعدي و اثرات بالقوه فنآوري هايي همچون فنآوري رايانه، فنآوري ارتباطات و فنآوري زيستي را بر تمدن و زندگي بشر درك كرده اند. آنها ظرف سه سال گذشته به خاطر سيل اخبار و برنامه هاي مستند به اهميت موضوع "دستاوردهاي شتابان فنآوري" پي برده اند و هر روز اخبار و داستان هاي مختلفي درباره پيشرفت هاي چشمگير و گسترش قدرت فنآوري ها به گوششان مي رسد.
قدرداني مترجم
از جناب آقاي مهندس عزيز عليزاده كه متن انگليسي را فراهم كرده و نيز در ويرايش و ساده سازي متن فارسي كمك كردند بي نهايت سپاسگزارم. همچنين از انديشکده صنعت و فنآوري ( آصف) و سر کار خانم سيمين موحد که علي رغم ناياب بودن کتابشان نسخه اي از آن را به ما دادند، بسيار تشکر مي کنم.
منابع انگليسي براي مطالعه بيشتر
Edge Foundation, Inc.
Singularity Watch
KurzweilAI.net
About Ray Kurzweil
Cognitive Science
Artificial Intelligence
منابع فارسي براي مطالعه بيشتر
كورزويل، ري. عصر ماشين هاي معنوي: وقتي رايانه ها از هوش انسان پيشي مي گيرند، مترجم سيمين موحد، تهران، نشر پيكان، 1380 ( تلفن هاي مركز پخش: 8794219، 8794218، 8772267، 8772029 )
آنتوان, فيليپ و همکاران. انقلاب جهاني تکنولوژي, مترجمان وحيد وحيدي مطلق و عقيل ملکي فر, كميته مطالعات سياست نانوتكنولوژي، دفتر همكاريهاي فنآوري رياست جمهوري, تهران, نشر آتنا
ايرانسكوپ، سام قندچي
هوش مصنوعي و سيستم هاي خبره و كاربرد آنها در كتابداري و اطلاع رساني
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: