حاشيه، صحنه، و شناخت آينده
تصور مي کنم که براي همه تقريبا به يک اندازه روشن و واضح باشد که يکي از راه هاي شناخت آينده و گمانه زني درباره رخدادهاي آتي توجه به دوگانگي مهم حاشيه و صحنه است. ايده اوليه بسيار ساده است. به جاي تمرکز بر فعالان و تحولات صحنه بايد به تحولات حاشيه و فعالان پيراموني نگاه کرد و پس از يک بررسي اجمالي ادعا کرد که آنکه امروز در حاشيه است احتمالا يک روز در صحنه خواهد بود. اين توصيه بويژه در ترتيبات سياسي مشهودتر و کارسازتر است. به هر حال بهتر است که هنگام پياده سازي اين نگرش خاص به بعضي نکات کليدي توجه کرد. نخست بايد مولفه جمعيت را مدنظر قرار داد. اين مولفه در تشخيص اينکه آيا ما بر صحنه متمرکز شده ايم (يعني جائي که همه نگاه ها معطوف به آن است) يا بر حاشيه متمرکز شده ايم ( يعني جائي که سال بعد يا دهه بعد همه نگاه ها را به خود معطوف خواهد کرد) بسيار کمک مي کند. بديهي است اگر کسي ادعا کند که به بينش هائي درباره حاشيه دست يافته است و با اين وجود جمعيت مرتبط با آن بينش ها و يافته ها يا جمعيت آگاه از آنها واقعا زياد است بايد به درستي ادعاي او شک کرد. علاوه براين ميزان فعاليت يا تلاش براي کسب اطلاعات از حاشيه نسبتا زياد است چرا که اصولا رسانه و بنابراين نگاه جمعيت به طور خودکار معطوف به صحنه است. به بيان ديگر بعيد است که اطلاعات مربوط به حاشيه، حاضر، آماده و به سهولت در دسترس باشد. از اين رو کسي که ادعا مي کند از حاشيه مطلع شده است قاعدتا بايد براي کسب چنين اطلاعاتي عضو شبکه هاي متنوع و متعدد بوده، زحمت کشيده و انرژي و وقت زيادي صرف کرده باشد. در مرحله بعدي سوال مهمي که مطرح مي شود اين است که آيا نخبه ها در حاشيه قرار گرفته اند يا نخاله ها. التفات به چنين موضوعي موجب پيش بيني سناريوهاي ماندگارتر، با ثبات تر، و غير مقطعي مي شود. اگرچه شايد ارائه يک تعريف جامع و مانع از نخبه ها دشوار بوده و محل مناقشه باشد اما مي توان به جاي ماهيت و ويژگي هاي تک نقطه اي بر رفتار درازمدت و فرآيند رشد آنها متمرکز شد. يعني اينکه روند جنبش و حرکت نخبه ها را بيشتر و عميق تر بررسي کرده و آن را با روند رشد نخاله ها تطبيق داد. در اين راستا بايد به دو نکته اساسي و مکمل اشاره کرد.
اول آنکه روند حرکت نخبه هاي فعال در حاشيه معمولا به اين گونه است که در ابتدا يک جمعيت اندک را حول خود سازماندهي مي کنند و اين جمعيت و بنابراين فضاي نفوذ چنين نخبه هائي به تدريج و با آهنگي مستمر رشد مي کند تا به حد اشباع در جمعيت برسد. رسيدن به يک آستانه قابل تعريف معادل است با جابجائي از حاشيه به صحنه. طبيعي است که انتظار مي رود اين حد اشباع در جمعيت در مدت زماني مشخصي حفظ و نگهداري شده تا جاي خود را به نخبه هاي بعدي و جمعيت هاي مرتبط با آنها بدهد. همچنين شايان ذکر است که در اين سير و سفر از سکون مطلق تا جنبش کامل، نخبه ها معمولا خود را از همان ابتدا در معرض قضاوت عمومي قرار نمي دهند. اين دوره زماني همان وقتي است که يک ايده اوليه خام در ذهن يک يا چند نفر شکل گرفته است. پس از رسيدن به بلوغ کافي و تدوين پشتوانه هاي نظري، ايده هاي مذکور از ذهن يک نفر يا چند نفر خارج شده و به بازار عرضه مي شوند تا در معرض قضاوت و انتخاب گروه بزرگ تري قرار گيرند. به بيان ساده تر اگر متفکري متني نوشته است که لزوما همه از آن با خبر نشده اند همين متن مي تواند نشانه اي باشد دال بر پيدايش فعالان نو که احتمالا به زودي صحنه را از آن خود خواهند کرد. اگر بگوئيم يکي از سخت ترين کارهاي دنيا پيدا کردن و شناسائي چنين متوني است سخني به گزاف نگفته ايم.
دوم آنکه روند حرکت نخاله هاي فعال در حاشيه و اميدوار به ورود در صحنه دقيقا متمايز از روند حرکت نخبه هاي فعال در حاشيه است. نخاله ها از همان آغاز به دليل سادگي بيش از حد ايده هاي خود و کم مايه بودن آنها جمعيت بزرگي را حول خود سازماندهي مي کنند. اما فضاي نفوذ چنين افکاري نه تنها گسترش پيدا نمي کند بلکه يا اساسا پايدار نيست ( شايد دقيقا بعد از يک ماه مجددا به حالت سکون مطلق برگردد) يا اينکه به سرعت و با آهنگي شتابناک کوچک تر و کوچک تر مي شود. طبيعي است که انتظار داشت صرف مشاهده يک رفتار نوساني کوتاه مدت در ورود به صحنه و خروج از آن حاکي از نخاله بودن پيشروان اصلي و جمعيت پيرو آنها باشد. همچنين بايد تاکيد کرد که نخاله ها به خاطر اعتماد به نفس غير منطقي و بي اساس خود تمايل يا گرايش قوي براي کسب برتري فوري دارند. به همين دليل از همان ابتدا خود را در معرض قضاوت عمومي قرار مي دهند. متن هاي تهيه شده توسط چنين هويت هائی معمولا فاقد انسجام و عمق لازم بوده و همگام با روند نزولي شديد جمعيت مرتبط با نخاله ها، ايده هاي مطرح شده نيز با آهنگي مشابه يا از اعتبار ساقط مي شوند يا بي فايده بودن آنها آشکار مي شود.
مهم ترين پيش فرضي که بايد از آن آگاه بود اين است که متناظر با دو گانگي حاشيه و صحنه، اذعان به چند گانگي جريان ها و جنبش هاي نخبه نيز مهم است. در واقع اعتقاد به وحدت نخبه ها يا حتي يگانگي آنها نه تنها گمراه کننده است بلکه در تضاد آشکار با واقعيت هاي تاريخي، پرمايگي دنياي واقعي، و از همه مهم تر توان بالقوه زياد خلاقيت نوع بشر است.