کيني در واقع از طريق محاسبات خود ادعا کرده است که در سال ۲۰۰۰ تقريبا نصف مرگ و ميرها به خاطر تصميم هاي شخصي افراد اتفاق افتاده است. يعني اکثر مردم با تصميم هايي که مي گيرند و انتخاب هايي که مي کنند زمان مرگ خود را جلو مي اندازند. به عبارت ديگر با محاسبات خود نشان داده است که از ۲۴۰۳۳۵۱ نفري که در سال ۲۰۰۰ فوت کرده اند ۱۰۶۹۱۶۰ نفر يا به عبارتي ۴۴.۵ درصد خود در مرگ خويش نقش اساسي داشتند. بلافاصله به رالف ايميل زدم و درخواست کردم آدرس مقاله يا نسخه اي از آن را بفرستد. در جواب نوشت که مقاله در دست چاپ است. ولي يک نسخه براي من ضميمه کرده بود. منظورش از تصميم هاي شخصي که مرگ فرد را جلو مي اندازند کارهايي مانند سيگار کشيدن، اضافه وزن داشتن و بي تحرکي، زياده روي در مصرف مشروبات الکلي، سرعت در رانندگي، رابطه جنسي بدون حفاظت و غيره است. البته در آمار مرگ و مير به جاي نام بردن از چنين عواملي، معمولا علت پزشکي فوت اعلام مي شود. مثلا مي گويند مرگ به خاطر سکته قلبي، مرگ به خاطر نئوپلاسم بدخيم (سرطان)، مرگ به خاطر تصادف، مرگ به خاطر سينه پهلو، مرگ به خاطر جنايت و غيره.
محاسبات رالف کيني در واقع بدين صورت است که سهم عوامل واقعي مرگ (يعني همان تصميم هاي شخصي مثل سيگار کشيدن، اضافه وزن و بي تحرکي، سرعت در رانندگي و غيره) از کل مرگ و مير به ازاي تک تک گروه هاي ثبت شده پزشکي بدست آمده و مجموع مشخص شده است. در پايان اين طور نتيجه مي گيرد که تقريبا نصف مرگ و مير اشخاص در سال ۲۰۰۰ در آمريکا به خاطر انتخاب ها و تصميم هاي شخصي خودشان بوده است.
نکته نسبتا جالبي که در اول مقاله به آن اشاره کرده است فرمولي براي محاسبه علت واقعي مرگ است. در واقع سوال اين است که مثلا از بين افراد سيگاري فوت شده که پزشکان اعلام مي کنند به خاطر بيماري C (مثلا سکته قلبي، سرطان و غيره ) مرده اند چند درصد واقعا به خاطر سيگار کشيدن مرده اند و چند درصد چه سيگار مي کشيدند و چه نمي کشيدند از همان بيماري مي مردند. به بيان ديگر اگر ما آمار سيگاري هاي مرده بر اثر بيماري C را داشته باشيم چطور مي توانيم بفهميم که چند نفر از آنها واقعا به خاطر سيگار کشيدن مرده اند.
رالف کيني، که خود استاد تحقيق در عمليات است، مساله را اين طور باز کرده است.
تصور کنيد S يعني شخص سيگاري است و N يعني شخص سيگاري نيست. C هم يک علت پزشکي فوت است (مثلا سکته، سرطان، و غيره). M هم تعداد کل افراد سيگاري است.
حالا تعريف مي کنيد که
P(CS احتمال اينکه يک فرد سيگاري به علت C فوت کند.
P(CN احتمال اينکه يک فرد غير سيگاري به علت C فوت کند.
DS تعداد افراد سيگاري که به علت C فوت کرده اند.
DN تعداد افراد سيگاري که اگر سيگار هم نمي کشيدند به علت C فوت مي کردند.
DA تعداد افرادي که به خاطر سیگار کشیدن به علت C فوت کرده اند.
همچنين داريم
R عبارت است از ريسک ابتلاء به علت C به خاطر سيگار کشيدن. R از روي آمار موجود استخراج مي شود. به بيان ديگر رابطه زير برقرار است:
P(CS=R*P(CN
( يعني احتمال فوت به علت C در اثر سيگار کشيدن R برابر احتمال فوت به علت C در غير اين صورت است)
از طرف ديگر داريم
DS=M*P(CS
و
DN=M*P(CN
با جايگزيني رابطه هاي اول و دوم در سومين رابطه مي توان به دست آورد که
DN=DS/R
در نتيجه
DA=DS-DN=DS*(R-1)/R
يعني براي اينکه بفهميم از بين افراد سيگاري که آمار پزشکي مي گويد به علت C فوت کرده اند چند نفر واقعا به خاطر سيگار کشيدن مرده اند (يعني DA) کافي است که R (يعني ريسک ابتلا به علت C براي سيگاري ها) و همچنين تعداد سيگاري هايي که به علت C مرده اند (يعني DS) را بدانيم. در واقع تعداد کل افراد سيگاري (يعني M) از فرمول نهايي حذف مي شود.