جهانی سازی یعنی ادغام اقتصادهای ملی/من منتقد سرسخت راهبردهای اصلاحی مثل «شوک درمانی» هستم/واکنش شدید علیه جهانیسازی، به علت افزایش نابرابری
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[01 Apr 2015]
[ استیگلیتز ]
اشاره: جوزف استیگلیتز که جایزه نوبل اقتصاد را در سال ۲۰۰۱ میلادی از آن خود کرد، اقتصاد دانی است که فقط به عقاید آرمانی کلاسهای درس مجهز نیست. وی از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۷ عضو شورای مشاوران اقتصادی رئیس جمهوری آمریکا (دوره کلینتون) و مدتی هم رئیس این شورا بوده است. او همچنین در دوره ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۰ مترجم کتاب که خود آشنا و مسلط به مسایل اقتصادی و پولی و مالی است و در جلسات مختلف هیـــــــأت مدیره صندوق بین المللی پول شرکت داشته است. کتاب جهانی سازی و مسائل آن در مجموع مبتنی بر تجارب نویسنده آن است. به گفته خودش زیرنویس ها و نقل قول ها برخلاف گزارشهای علمی، چندان زیاد نیست. درعوض کوشش شده است وقایعی را که شاهد بوده شرح دهد و برخی از روایات را که شنیده است بازگو کند. وی همچنین تلاش کرده است خلاصه و جوهر آنچه را که دیده و آموخته است در کتاب ارائه کند.
جهانی سازی یعنی ادغام اقتصادهای ملی
مـن در سال ۱۹۹۳ محیط دانشگاهی را رها کردم تا در شورای مشاوران اقتصادی کاخ سفید در دولت «بیل کـلینتون» کـار کـنم. پس از سالها پژوهش و تدریس این نخستین دست اندازی من به عرصة تصمیمگیری و یا دقیق تر بگویم به دنـیای سیاست بود. در سال ۱۹۹۷, از آنجا به بانک جهانی رفتم و مدت سه سال سرتیم اقتصاددان و مـعاون ارشد بانک جهانی بـودم و در ژانـویة سال ۲۰۰۰ بانک جهانی را ترک کردم. برای ورود به عرصة تصمیمگیری هیچ دورهای را مجذوب کننده تر از این دوره نمییافتم. وقتی روسیه, گذار نظام خود از کمونیسم را آغاز کرد, من در کاخ سفید بودم و در زمان بحران آسیای شرقی کـه در سال ۱۹۹۷ روی داد و همة جهان را در بر گرفت, در بانک جهانی کار میکردم. من همواره به مبحث توسعة اقتصادی علاقه مند بودهام و آنچه دیدم, نظرات مرا, هم دربارة جهانی سازی و هم در مورد توسعه, اساساً تغییر داد. مـن ایـن کتاب را از آن جهت نوشتهام که در بانک جهانی شاهد مستقیم تأثیر مخوفی بودم که جهانی سازی میتواند روی کشورهای در حال توسعه و علی الخصوص مردم تنگدست این کشورها بگذارد. من معتقدم که جهانی سازی, یعنی رفـع مـوانع تجارت آزاد و ادغام هر چه بیشتر اقتصاد های ملی, میتواند نیروی خیری باشد و به طور بالقوه میتواند برای همه در جهان و بهویژه تنگدستان منشأ برکت شود. لیکن, من همچنین بر این بـاورم کـه اگر قرار است چنین بشود, راهی که جهانیسازی در آن افتاده و از جمله موافقتنامههای تجاری بینالمللی که نقش مهمی در رفع موانع ایفا میکنند و نیز سیاست هایی که بر کشورهای در حال توسعه در فـرایند جـهانیسازی تـحمیل شده, باید از اساس مورد بـازنگری قـرار گیرد.
دانشمندان ما سیاست زده شده اند
مـن به عنوان استاد دانشگاه طی مدت هفت سالی که در واشنگتن بودم زمان زیادی را برای تحقیق و تفکر دربارة مسائل اقتصادی و اجتماعی کـه بـاآن سـر و کار داشتم, صرف کردم. من معتقدم مهم اسـت کـه مسائل را با دیدی بی طرفانه نگاه کرد و ایدئولوژی را به کنار گذاشت و برای تصمیمگیری دربارة اینکه بهترین اقدام چه میتواند بـاشد بـه شـواهد و قرائن رجوع کرد. با کمال تأسف, و البته نه چندان تـعجبآور, در دورهای که عضو و سپس رئیس شواری مشاوران اقتصادی کاخ سفید بودم, و نیز در بانک جهانی می دیدم که غالباً, تصمیمات به ایـدئولوژی و یـا سـیاست آلودهاند. در نتیجه, اقدامات خبط آمیز بسیاری صورت میگرفت, اقداماتی که به حـل مـشکل موجود کمکی نمیکرد ولی در خدمت منافع یا باورهای صاحبان قدرت بود. «پی یر بوردو» روشنفکر فرانسوی, نوشته اسـت کـه سـیاستمداران نیاز دارند مثل دانشمندان عمل کنند و وارد بحثهای علمی بشوند که مبتنی بـر قـرائن و شـواهد متقن است. متأسفانه, اکثراً عکس این روی میدهد, یعنی دانشمندان در ارائه توصیههای سیاست گذاری, سیاست زده مـیشوند و شـواهد را چـنان تغییر میدهند که با تمایلات مسئولان بخواند.
964-312-687-0من منتقد سرسخت راهبردهای اصلاحی مثل «شوک درمانی» هستم
اگر شغل دانشگاهی, مرا برای همة آنچه در واشـنگتن دیـدم آماده نکرده بود, اما لااقل از نظر تخصصی این آمادگی را به من داده بـود. پیـش از ایـنکه وارد کاخ سفید بشوم, وقتم را میان تحقیق و نوشتن در موضوع اقتصاد ریاضی تجریدی(کمک به توسعة شـعبهای از اقـتصاد که از ابتدا آن را اقتصاد اطلاعات نامیدهاند), و مباحث کاربردیتری, مثل اقتصاد بخش عمومی, توسعه و سـیاست پولی تـقسیم کـرده بودم, من بیش از بیستو پنج سال دربارة موضوعاتی مثل ورشکستگی, ادارة امور شرکتها و علنی بودن و دسـترسی بـه اطلاعات(یعنی آنچه اقتصاددانان آن را شفافیت مینامند) مطلب نوشتهام. وقتی بحران مالی سـال ۱۹۹۷ شـروع شـد, اینها مسائل مهمی بودند. من همچنین حدود بیست سال, درگیر مباحثات مربوط به گذار از کـمونیسم بـه اقـتصاد بازار بودهام. تجربة من در مورد چگونگی انجام چنین گذاری در سال ۱۹۸۰ آغاز شـد, وقـتی برای نخستین بار این مسائل را با رهبران چین به بحث گذاشتم, زمانی که چین در ابتدای راه بـرای حرکت به سوی اقتصاد بازار بود. من حامی سرسخت سیاست های تدریجگرایی چـینیها بـودهام, سیاست هایی که امتیاز خود را طی دو دهة گـذشته بـه اثـبات رساندهاند. من منتقد سرسخت راهبردهای اصلاحی مـبتنی بـر تندروی, مثل «شوک درمانی» هستم که در روسیه و برخی دیگر از کشورهای اتحاد شوروی سـابق بـا شکستی فلاکتبار روبهرو بوده است.
علم اقـتصاد مـمکن اسـت موضوعی خشک و اخـتصاصی بـه نظر برسد
سـر و کـار من بـا مـسائل تـوسعه حتی به دورتر از اینها باز مـیگردد, یـعنی به دروة ۱۹۶۹ ـ ۱۹۷۱ که در کنیا, که در ۱۹۶۳ مستقل شده بود, شغل دانشگاهی داشتم. بعضی از مـهمترین کـارهای نظری من از مشاهداتم در آنجا الهام گـرفتهاند. من میدانستم که چـالشهای پیـش پای کنیا دشوارند, ولی امیدوار بودم کـه بـرای بهبود زندگی میلیاردها انسانی که در کنیا و سایر نقاط دنیا در منتهای فقر دست و پا مـیزدند, مـیشود راهی پیدا کرد. علم اقـتصاد مـمکن اسـت موضوعی خشک و اخـتصاصی بـه نظر برسد, ولی در حقیقت یـک سـیاست اقتصادی خوب, توان آن را دارد که زندگی این انسانهای فقیر را تغییر دهد. من اعتقاد دارم که دولتـها بـاید ـ و میتوانند ـ سیاست هایی را انتخاب کنند که کـشورشان را رشـد بدهد ولی در عـین حـال مـنافع این رشد به تـساوی میان همه تقسیم شود. اگر بخواهم به یک مورد اشاره کنم باید بگویم که من به خـصوصی سازی (یـعنی فروش انحصارات دولتی به شرکتهای خـصوصی) اعـتقاد دارم ولی تـنها در صـورتی که این کـار بـه شرکتها کمک کند تا کارتر کار کنند و قیمت را برای مصرف کنندة محصولاتشان پایین بیاورند. این در صـورتی روی مـیدهد کـه بازارها رقابتی باشند, و این یکی از دلایلی مـوافقتم بـا سـیاست هایی اسـت کـه رقـابت را تشویق میکنند.
فروض اشتباه صندوق بین اللملی پول مثل بازار های خود تنظیم گر
هم وقتی در کاخ سفید بودم و هم بانک جهانی ارتباطی تنگاتنگ میان سیاستهای مورد حمایت من با کارهای اولیه و عمدتاً نظری ام در زمینة اقتصاد وجود داشت, کارهایی کـه بیشتر به نارسایی های بازارها مربوط بود, یعنی اینکه چرا بازارها ـ آن طور که الگوهای ساده شده که فرض را بر وجود رقابت کامل و وجود اطلاعات کامل میگذارند, ادعا میکنند ـ به طور دقـیق کـار نمیکنند. من تجارت خود در زمینة اقتصاد اطلاعات و به ویژه, در زمینة نامتقارن بودن اطلاعات(تفاوت اطلاعات میان مثلاً کارگر و کارفرما, وامدهنده و وامگیرنده و شرکت بیمه و بیمه شونده) را به فرایند تصمیمگیری آوردم. ایـن عـدم تقارنها در همه اقتصادها, بسیار گسترده است. این کار من شالودة لازم برای نظریه های واقع بینانه تر از بازار کار و بازار مالی را فراهم میآورد. و مثلاً توضیح میدهد کـه چـرا بیکاری وجود دارد و چرا آنهایی کـه بـیش از همه به وام نیاز دارند اغلب نمیتوانند وام بگیرند و چرا به بیان اقتصاددانان, «جیرهبندی اعتبارات» وجود دارد. در الگوهای متعارفی که نسل هاست اقتصاددانان مورد استفاده قرار میدهند, یـا فـرض بر این است کـه بـازارها به طور کامل کار میکنند (و حتی بعضی بیکاری واقعی را انکار میکنند) و یا تنها دلیل وجود بیکاری را بالا بودن دستمزدها میدانند و لذا چاره روشنی برای آن دارند: مزد ها را پایین بیاورید. اقتصاد اطلاعات, بـا تـحلیلهای بهتری که از بازارهای نیروی کار, سرمایه و محصولات دارد, امکان تنظیم الگوهایی را که نگاه عمیقتری به موضوع بیکاری میکند, فراهم میآورد. الگوهایی که نوسانات, یعنی کسادی ها و رکودها که سرمایهداری از ابتدا با آن روبـهرو بـوده را توضیح مـیدهند. این نظریهها تأثیر زیادی روی سیاست گذاری ها دارند که برخی از آنها برای هر کس که با دنیای واقـعی سر و کار دارد روشن است ـ برای مثال, بنا به این نظریات, اگـر نـرخ بـهره را خیلی بالا ببرید, شرکتهایی که بدهی زیادی دارند ممکن است ورشکست بشوند و این برای اقتصاد بد اسـت. در حـالی که من فکر میکردم اینها مطالبی بدیهی هستند, ولی صندوق بین المللی پول بارها بـر تـوصیههای خـلاف این پا فشرده است.
سیاست های صندوق بینالمللی پول که تا حدودی مبتنی بر این فرض کهنه اتخاذ شـده است که بازارها به خودی خود, نتایج کارآمدی حاصل میکنند, اجازة مداخلة لازم دولت را در بـازارها نمیدهند. لذا, در بسیاری از اختلاف نـظرهایی کـه من در صفحات آینده شرح دادهام, بحث بر سر ایده های مختلف و برداشت هایی از نقش دولت است که از این ایده ها میتوان استنباط کرد.
بحران مالی و شفافیت اطلاعاتrrz3
اگر چه این ایدهها نقش مهمی در شکل دهی سیاستهای توصیه شده برای توسعه, بـرای مدیریت بحران و برای گذار اقتصادی داشتهاند, در عین حال در طرز تفکر من درباره اصلاح سازمان های بینالمللی که علی القاعده باید توسعة اقتصادی را به پیش ببرند, بحرانها را مدیریت و گذار اقتصادی را تسهیل کنند, نقش مـحوری دارنـد. پژوهشهای من در مورد مسئله اطلاعات باعث شده که روی کمبود اطلاعات دقت ویژه داشته باشم. من خوشحال بودم که میدیدم در جریان بحران مالی جهانی سال ۱۹۹۸ـ ۱۹۹۷ توجهات به اهمیت شفافیت معطوف شـده اسـت, اما, از دورویی این سازمانها, یعنی صندوق بین المللی پول و خزانه داری امریکا, که بر شفافیت در آسیای شرقی تأکید داشتند, ولی خودشان از کمترین شفافیت در میان سازمانهایی که من در زندگی با آنها برخورد کرده بـودم, بـرخوردار بودند, ناخوشنود بودم, به همین دلیل, در بحث مربوط به اصلاحات به ضرورت افزایش شفافیت, بهبود اطلاعاتی که شهروندان در مورد کارکرد این سازمانها دارند و فراهم کردن امکانات برای آنهایی کـه تـحت تـأثیر این سیاستها هستند, تأکید کـردهام تـا بـتوانند در تنظیم سیاست ها نقش بیشتری داشته باشند. تحلیل نقش اطلاعات در سازمانهای سیاسی به طور طبیعی از کارهای اولیة من دربارة نقش اطلاعات در اقـتصاد, اسـتفاده کـرده است.
فکر نکنم دولت ها تمام اشکالات بازارها را مرتفع کنند
یکی از جنبه های جالب آمدن به واشنگتن این بـود کـه فرصتی دست میداد تا نه فقط کارهای دولت را بهتر درک کنم, بلکه بتوانم بعضی از دیدگاه هایی را که تحقیقات من به آنـها مـنجر شـده بود, ارائه کنم, برای مثال, به عنوان رئیس شورای مشاوران اقـتصادی دولت کلینتون, تلاش میکردم تا این باور را جا بیندازم که سیاست و فلسفة اقتصادی رابطة میان دولت و بازارها را یک رابطة تـکمیل کـنندة یـکدیگر میداند, دو نهادی که با مشارکت هم کار میکنند, و در حالی که بـازارها را در اقـتصاد, محور می شناسد. ولی برای دولت نقشی مهم, اگر چه محدود, قائل است. من ناکامی های بازارها و دولتها را دیـده بـودم و ایـن قدر ساده نبودم که فکر کنم دولتها تمام اشکالات بازارها را مرتفع مـیکنند. هـمچنین آن قـدر هم نادان نبودم که خیال کنم بازارها تمامی مسائل جامعه را حل و فصل میکنند. نـابرابری, بـیکاری و آلودگـی محیط زیست, مسائلی هستند که دولتها باید در آنها نقش مهمی ایفا کنند. من در مـورد «نـوسازی دولت» یعنی کارتر کردن و مسؤول تر کردن دولت, پیشگامی هایی کرده بودم. من دولت هایی را دیده بـودم کـه نـه کارا و نه مسؤول بودند, من دیده بودم که اصلاحات تا چه اندازه دشوارند, ولی در عـین حال دیده بودم که اصلاحات, هر قدر هم ملایم, امکان پذیرند. وقتی به بـانک جـهانی رفـتم, امیدوار بودم که این دیدگاه متعادل و درس هایی را که آموخته بودم, برای حل مسائل بسیار مـشکل تری کـه کشورهای در حال توسعه جهان با آن مواجه اند, به کار بگیرم.
راه حل های صندوق بین المللی پول کهنه شده و نـامناسب است
درون دستگاه دولت کلینتون, من از شرکت در مـباحثات سـیاسی لذت مـیبردم, بعضیها را برده و بعضیها را میباختم به عنوان عضو دولت, در موقعیت خوبی قرار داشتم که نه فـقط نـاظر مـباحثات باشم و ببینم که چطور حل و فصل میشوند, بلکه به خصوص در مسائل اقتصادی, در ایـن مـباحثات سهیم باشم. من میدانستم که ایدهها مهم هستند. ولی سیاست هم به همان اندازه اهمیت دارد و یکی از کـارهای مـن این بود که دیگران را قانع کنم که آنچه میگویم نه تنها از نـظر اقـتصادی بلکه از نظر سیاسی هم درست است. امـا وقـتی بـه عرصة بینالمللی پا گذاشتم متوجه شدم که هـیچ یـک از اینها در تنظیم سیاستها, به خصوص در صندوق بینالمللی پول, نقش مسلط ندارند. تصمیمات, برپایة آنـچه کـه به نظر میرسید معجونی از ایـدئولوژی و اقـتصاد نادرست اسـت, اتـخاذ مـیشد, تعصباتی که بعضاً بر منافع گـروههای خـاصی پرده کشیده بود. وقتی بحرانها پیش میآمد, صندوق بینالمللی پول راه حلهایی پیشنهاد میکرد کـه اگـر هم «متعارف» بود ولی کهنه شده و نـامناسب بود, بدون اینکه بـه آثـار سیاستهای توصیه شده بر کـشورهایی کـه به آنها گفته شده بود سیاستها را دنبال کنند, توجه شده باشد. من بـه نـدرت به پیشبینیهایی برخوردم که نـشان دهـد ایـن سیاستها چه بـر سـر فقرا خواهد آورد. من بـه نـدرت به مباحثات و تحلیلهای اندیشمندانه برخوردم که نشان دهد پیامدهای سیاستهای جایگزینی چیست. همیشه فـقط یـک نسخه, برای درمان وجود داشت. نـظرات دیـگران مورد تـوجه نـبود. بـحثهای باز و صریح دفع مـیشد و محلی از اعراب نداشت. ایدئولوژی بود که هدایت کنندة سیاستهای توصیه شده بود و از کشورها انتظار مـیرفت تـا بدون چون و چرا رهنمودهای صندوق بـینالمللی پول را اجـرا کنند.
هیچ کس از رنج و محنتی که برنامههای صندوق بینالمللی پول با خود میآورد, راضی نیستWTO
ایـن نـحوة بـرخورد باعث میشد کـه مـن خود را کنار بکشم. قضیه فقط این نبود که اینگونه برخوردها اکثراً نتایج بدی به بار مـیآوردند, بـلکه ایـن برخوردها, برخوردهایی مغایر مردمسالاری بود. ما در زنـدگی شـخصیمان هـم هـیچ وقـت نـظراتی را کورکورانه و بدون مشورت با دیگران, پیروی نمیکنیم. با وجود این, از کشورهای سراسر جهان خواسته میشد که دقیقاً کورکورانه متابعت کنند. مسائل مبتلا به کشورهای در حال توسعه, مـسائلی دشوارند و صندوق بینالمللی پول هم غالباً در بدترین شرایط, یعنی وقتی کشور دچار بحران است، فراخوانده میشود. اما معالجات صندوق در بیشتر موارد با شکست مواجه میشود. سیاستهای تعدیل ساختاری صندوق بینالمللی پول ـ یـعنی سـیاستهایی که برای کمک به یک کشور تنظیم میشد تا با بحرانها نیز عدم تعادلهای پایدار مقابله کند ـ منجر به کمبود شدید و ایجاد اغتشاش در بسیاری از کشورها میشد. حتی وقتی نـتایج حـاصله تا این حد وخیم نبود, و حتی وقتی اندکی رشد اقتصادی وجود داشت, منافع آن به نحو نامتناسبی به سود مرفهان جامعه بود و آنـهایی کـه در پایینترین طبقات قرار داشتند بعضاً حـتی فـقیرتر میشدند. با این حال, آنچه مرا شگفتزده میکرد این بود که این سیاستها هیچگاه توسط مقامات صندوق بینالمللی پول, آنهایی که تصمیمات مهمی میگرفتند, مـورد تـردید قرار نمیگرفت. این سـیاستها را مـردم کشورهای در حال توسعه مورد پرسش قرار میدادند, ولی بسیاری, چنان از اینکه وام صندوق, و به تبع آن وامهای دیگر را از دست بدهند بیمناک بودند که اگر هم حاضر میشدند تردیدهای خود را ابزار کنند, آنـها را بـا احتیاط و در محافل خصوصی بیان میکردند. لیکن در حالی که هیچ کس از رنج و محنتی که برنامههای صندوق بینالمللی پول با خود میآورد, راضی نبود, در داخل صندوق فرض را بر این میگذاشتند که این بـخشی از رنـج و محنتی اسـت که کشورها باید تحمل کنند تا بتوانند به یک اقتصاد بازار موفق تبدیل شوند و این در واقع رنـج و محنتی را که کشور در بلند مدت باید تحمل کند, کاهش خواهد داد.
واکنش شدید علیه جهانیسازی، به علت افزایش نابرابری
تـردیدی نـیست کـه بخشی از این رنج و محنت لازم بود؛ ولی به نظر من میزان رنج و محنتی که فرایند جهانیسازی و توسعه, به هـدایت صـندوق بینالمللی پول و سازمانهای اقتصادی بینالمللی, بر کشورهای در حال توسعه تحمیل کرده, بسیار فراتر از مـیزان لازم بـوده اسـت. واکنش شدیدی که در برابر جهانیسازی وجود دارد, نه فقط به دلیل صدماتی است که سیاستهای مـبتنی بر ایدئولوژی بر کشورهای در حال توسعه وارد آورده, بلکه ناشی از نابرابری های موجود در نظام تـجارت جهانی است. امروزه, بـه جـز گروه های با نفوذ که جلوی کالاهای کشورهای فقیر را گرفتهاند, معدود هستند مدافعان رفتار دوگانة تظاهر به مساعدت به کشورهای در حال توسعه از راه فشار آوردن به آنها برای اینکه بازارهایشان را به روی کالاهای کشورهای پیـشرفتة صنعتی باز کنند در حالی که بازارهای خود را تحت حمایت نگه داشتهاند, سیاستهایی که مرفه هان را مرفه تر و فقرا را فقیرتر و روز به روز خشمگینتر میکند. حملات وحشیانة ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱, به امریکاییان به خوبی فهماند که هـمگی مـا روی یک سیاره زندگی میکنیم ما یک جامعة جهانی هستیم و مثل همة جوامع, باید از قواعدی پیروی کنیم که بتوانیم در کنار هم زندگی کنیم. این قواعد باید منصفانه و عادلانه باشد, بـاید مـشخص باشد که منصفانه و عادلانهاند. این قواعد باید توجه لازم را به فقرا و قدرتمندان داشته باشد و باید یک احساس احترام و عدالت اجتماعی را منعکس کند. در دنیای امروز, این قواعد باید از طریق فرایندهای مـردم سـالارانه به دست آیند. این قواعد که حاکم بر سازمانها و عمل مسؤولان آنهاست, باید این اطمینان را فراهم کنند که نیازها و آمال همة آنهایی که تحت تأثیر تصمیمات و سیاستهایی هستندکه در جـاهای دیـگر اتـخاذ شدهاند, مورد توجه قرار گـرفته و تـأمین شـده است.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
اقتصاد فراصنعتی
|
|