جهانی شدن؛ کنترل دنیای عنان گسیخته
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[14 Oct 2010]
[ آنتونی گیدنز]
پدیده جهانی شدن (Globalization) واقعیتی است که از عمر آن، سالیان درازی نمی گذرد. اما با وجود عمر کوتاه این پدیده، گستره و شیوع آن تا اقصای عالم و تا اعماق مباحث متفکران و اندیشه وران امروز جهان رسیده است. گواینکه وجهه غالب جهانی شدن، «اقتصاد» است، اما بی گمان تمامی ابعاد و اطوار فرهنگ عمومی تحت الشعاع این بحث قرار گرفته است. افزون بر این مسائل، پرسش دیگری که ذهن اندیشمندان را درگیر خود ساخته این است که آیا جهانی شدن، کشورهای پیرامونی و در حال توسعه را مدد خواهد رساند یا اینکه بر معضلات و گرفتاریهای این جوامع، خواهد افزود؟
آنتونی گیدنز، جامعه شناس نامدار معاصر، در مطلب حاضر کوشیده است تا به نحو گذرا، این پرسشها را محل تأمل قرار دهد. نگاه گیدنز ضمن آنکه واقع بینانه است اندکی انتقادی هم هست. او در عین حال که جهانی شدن را پدیده ای واقعی و موجود می داند، مخاطرات احتمالی ناشی از این پدیده را بخصوص برای کشورهای در حال توسعه، گوشزد می کند. برای کشور ما که در موقعیت تصمیم گیری بحرانی قرار گرفته است، شناخت مضار و منافع این پدیده، ضروری و بایسته است.
دوستی داشتم که زندگی روستایی در آفریقای مرکزی را مطالعه می کرد. چند سال قبل در منطقه یی دورافتاده برای مهمانی به یک خانه محلی دعوت می شود. انتظار او این بود که در آن خانه با سرگرمیهای سنتی یک جامعه منزوی روبرو شود اما به عکس، به یک دستگاه ویدئو برخورد با فیلمی که حتی تا آن لحظه سینماهای لندن هم نمایش نداده بودند. چنین رویدادهایی چیزهایی درباره دنیای ما نشان می دهد، چیزهایی که جزیی و پیش پا افتاده نیستند. ما در دنیای انتقالات تأثیرگذار بر جنبه های زندگی به سر می بریم. خوب یا بد، به درون نظم اجتماعی یی کشانده می شویم که هیچکس بطور کامل از آن خبر ندارد، اما بر تمامی زندگی ما تأثیر می گذارد. جهانی شدن، بحث روز است، در فرانسه، اسپانیا، امریکای لاتین و... گستره دارد و هیچ گفتار سیاسی بدون مراجعه به آن، کامل نیست. در حدود ۱۰سال پیش این اصطلاح بندرت به کار می رفت. چه در کنفرانسها، سخنرانیها یا در گفت وگوها، متفکران مختلف تقریباً نظرات متضادی درباره جهانی شدن در سالهای گذشته داشته اند. بعضی ها در مورد چیزهای کلی اظهارنظر می کنند که من آنها را شکاکان می نامم. شکاکان، نسبت به پدیده جهانی شدن، به دیده تردید نگاه می کنند و معتقدند: اقتصاد جهانی، از چیزی که در دوره های قبلی بوده متفاوت نیست.
بیشتر کشورها فقط در حدود کسب میزان اندکی از درآمدشان از طریق تجارت خارجی هستند. علاوه بر این مطالعات اقتصادی به جای اینکه در سطح وسیع انجام شود، بین مناطق انجام می گیرد. فی المثل کشورهای اروپایی در جمع خودشان به تجارت می پردازند و چنین است که بلوکهای تجاری اصلی همچون اروپا یا آسیا و امریکای لاتین به وجود آمده است.
گروه دیگری هستند که من آنها را رادیکالها می نامم. رادیکالها معتقدند که نه تنها جهانی شدن، امری واقعی است بلکه نتایج آن نیز در هر جایی قابل لمس است. ایشان می گویند بازار جهانی بیش از اندازه نسبت به دو سه دهه قبل توسعه پیدا کرده است، نسبت به مرزهای ملی بی اعتناست و سبب شده که حاکمیت آنها به خطر بیفتد. سیاستمداران نیز به تبع، نفوذ خویش را درون مرزهای ملی خود از دست داده اند. دولتها آن چنان که نویسنده ژاپنی اومائه می نویسد: به یک «افسانه » مبدل شده اند. نویسندگانی همچون اومائه مشکلات اقتصادی سالهای اخیر را ناشی از فرآیند جهانی شدن می بینند. رادیکالها گرایش به چپ سیاسی دارند، خصوصاً چپ سنتی، گرچه دولتها به صورت یک افسانه درآمده اند، اما حکومتها هنوز می توانند میانجی زندگی اقتصادی و دولت رفاه سالم باقی بمانند.
بنا به رأی شکاکان، جهانی شدن توجه به ایدئولوژی بازارهای آزاد رادر پی داشته است. آنها آرزو دارند دولتهای رفاه برچیده و هزینه های دولت کاهش یابد. در اواخر قرن۱۹ اقتصاد باز جهانی، سود با میزان بالای تجارت را به ارمغان آورد. در این وضعیت حق با چه کسی است؟ من با رادیکالها موافقم. سطح تجارت امروز در جهان بیش از پیش است و شامل بیشتر کالاها و خدمات می شود. اما بیشترین و بزرگترین تفاوت، در سطح چرخش سرمایه است. در دنیای حاضر پول الکترونیکی به چرخش افتاده است. در اقتصاد الکترونیکی جهانی، مدیران بانکها و شرکتها همچون میلیونها افراد سرمایه گذار دیگر می توانند مبلغ هنگفتی از سرمایه را از یک نقطه جهان به نقطه دیگر با فشار دادن یک دکمه کامپیوتر انتقال دهند و همانقدر نیز توانایی متزلزل نمودن اقتصاد را در جهان دارند، آنچنان که در آسیای شرقی همین اتفاق افتاد. مقدار معاملات اقتصادی دنیا معمولاً با دلارامریکا اندازه گیری می شود. یک میلیون دلار برای مردم عادی پول هنگفتی است، اما اندازه اش، هشت اینچ مربع بیشتر نیست.
هر روز متجاوز از یک تریلیون دلار در بازارها، در گردش است. ارزش آنچه که ما پول می نامیم و در دست داریم، با پولی که در بانک داریم از لحظه ای تا لحظه دیگر بر مبنای نوسانات بازار در حال تغییر است. بنابراین جهانی شدن آنچنانکه ما تجربه می کنیم نه فقط جنبه های نوآورانه و ابداعی، بلکه ابعاد انقلابی دارد.
به هر حال من نظرات شکاکان و رادیکالها را قبول ندارم. هر دو گروه پدیده ها را صرفاً در قالب اصلاحات اقتصادی درک می کنند. چنین کاری نادرست است. جهانی شدن هم جنبه های سیاسی، فن آوری و فرهنگی دارد و هم جنبه اقتصادی. چنین ایده ای در تمامی نظامهای ارتباطی توسعه یافته نفوذ کرده و تاریخ آن نیز به اواخر دهه۱۹۶۰ می رسد.
دراواسط قرن نوزدهم ساموئل مورس (Samuel Morse) نقاش اهل «ماساچوست» نخستین پیام راباتلگراف ارسال کرد. او با این کار مرحله جدیدی را در تاریخ دنیا شروع کرد. قبل از وی هیچکس چنین پیامی نفرستاده بود. اگرچه ظهور ارتباطات ماهواره ای نشان داد که تلگراف نیز بسرعت در حال کهنه شدن است.
نخستین ماهواره ارتباطی ۳۰سال پیش به فضا پرتاب شد و در حال حاضر بیش از ۲۰۰ماهواره در فضا وجود دارد که اطلاعات را منتقل می کند و برای نخستین بار، ارتباط فوری از یک طرف دنیا به طرف دیگر امکانپذیر شده است. انواع دیگر ارتباط الکترونیکی با پخش ماهواره ای بیشتر و بیشتر انسجام یافته و نسبت به سالهای قبل سریع تر هم شده است.
ارتباطات الکتریکی، فقط شیوه ای که اخبار و اطلاعات سریع را می رساند نیست بلکه بافت و ترکیب زندگی ما را نیز به مقدار زیاد تغییر می دهد. مثلاً تصویر نلسون ماندلا (N. Mandela) برای ما از همسایه بغل دستی مان آشناتر و نزدیک تر است. نلسون ماندلا شهرت جهانی دارد و این شهرت را در سطح وسیع مدیون فن آوری ارتباطاتی جدید است. دسترسی به فنآوریهای ارتباطی در حال افزایش است. در ایالات متحده ۴۰سال قبل، رادیو ۵۰میلیون شنونده داشت اما تنها ۱۵سال بعد از تولید کامپیوتر شخصی همان تعداد یعنی پنجاه میلیون نفر از این وسیله (کامپیوتر) استفاده می کردند.
تنها چهار سال لازم بود که ۵۰میلیون امریکایی بطور منظم از اینترنت استفاده کنند. این نگرش که فکر کنیم جهانی شدن تنها مربوط به نظامهای بزرگ است مثل نظم مالی و اقتصادی یک تصور باطل است. جهانی شدن فقط شامل اتفاقهای سیاسی واقتصادی نیست. بطور مثال درباره ارزشهای خانواده می توان بحث کرد که بیشتر کشورها درصدد بیرون آمدن ازنفوذ جهانی شدن هستند، اما این امر میسر نیست. نظامهای سنتی خانواده تغییر شکل داده و در بیشتر قسمتهای دنیا ادعای برابری می کنند، در حالی که قبلاً چنین جامعه ای نبوده است. ما می دانیم که زنان در تاریخ بندرت، برابر مردان پنداشته می شوند.
جهانی شدن مجموعه فرآیندهای پیچیده ای است نه یک امر واحد. در جهانی شدن، ملتها بخشی از قدرت اقتصادی خویش را از دست می دهند. جهانی شدن، ممکن است سکوی پرتاب باشد، اما می تواند منجر به سقوط هم بشود، یا موجب خلق فشارهای جدید برای استقلال محلی ومنطقه ای گردد. «دانیل بل» (Daniel Bell) جامعه شناس امریکایی می گوید: ممکن است ملتی خیلی کوچک مسائلی بزرگ را حل کنند و ملتی بزرگ مسائل ناچیز را رفع کنند. جهانی شدن دلیلی برای احیای هویتهای فرهنگی محلی در قسمتهای مختلف جهان است. فی المثل اگر یکی بپرسد چرا اسکاتلندیها می خواهند وابسته به ممالک متحده بریتانیا (UK) نباشند یا چرا جنبش جدایی طلبان در «کبک» (Quebec) فعال هستند؟ جواب این سؤالها درتاریخ فرهنگی آنها موجود است.
● ابهام در وضعیت نسل اول جامعه جدیدجهانی
خیزش ناسیونالیستی یا جنبشهای محلی، واکنشی است در مقابل گرایشهای جهانی سازی. همچنین در جهانی شدن فشار از دو ناحیه اقتصادی و فرهنگی وارد می آید و این امر با ایجاد مناطق اقتصادی و فرهنگی جدید در درون دولتها عمل می کند. فی المثل منطقه اقتصادی هنگ کنگ، منطقه شمال ایتالیا، یامنطقه ای در کالیفرنیا، یا منطقه ای که در اطراف بارسلونا (کاتولونیا) در شمال اسپانیا توسعه یافته است.
این تغییرات به واسطه فاکتورهایی خاص انجام می گیرد.
برخی از این تغییرات، ساختاری هستند و برخی تاریخی. تأثیرات اقتصادی بویژه نظام مالی جهانی از میان عوامل دیگر مؤثرترند. این تغییرات توسط فن آوری واشاعه فرهنگی شکل می گیرند. فروپاشی کمونیسم شوروی، وزن چنین فاکتورهایی را بار دیگر به اثبات رساند. جهانی شدن، چرایی و چگونگی پایان کمونیسم شوروی را توضیح داد. اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی در دوره هایی از رشد و توسعه یعنی تا اوایل دهه۱۹۷۰ قابل مقایسه با کشورهای صنعتی دیگر بودند.
بعد از آن زمان، بسرعت عقب ماندند. شوروی با تأکید بر صنایع سنگین، یارای مقابله و برابری با اقتصاد الکترونیکی جهانی را نداشت سیستم کنترل فرهنگی و ایدئولوژیکی همراه اقتدار سیاسی کمونیسم عملاً نتوانست در مقابل گستره جهانی ارتباطات مقاومت کند. رژیمهای شوروی وکشورهای اروپای شرقی قادر به جلوگیری و منع مردم از دیدن برنامه های رادیو ـ تلویزیونی غرب نبودند. در واقع تلویزیون نقش مهمی در تحولات بنیادی ۱۹۸۹ ایفا کرد که برای نخستین بار بطور صحیح «انقلاب تلویزیونی» (Television revolution) نامیده شد. البته جهانی شدن منحصراً در یک سطح توسعه نیافته است و به عبارت دیگر پیامدهای یکدست و یکسانی نداشته است.
زندگی بیشتر مردم خارج از اروپا و امریکای شمالی به نظر سخت می آید و بیشتر نوعی غربی سازی (Westernization) یاشاید امریکایی سازی است. از آنجایی که ایالات متحده در حال حاضر تنها قدرت مافوق با تسلط موقعیت اقتصادی، فرهنگی و نظامی در نظم جهانی است. بیشتر شرکتهای قابل توجه در زمینه جهانی شدن، امریکایی هستند، همچون کوکاکولا، مک دونالد... بیشتر شرکتهای چندملیتی عظیم نیز امریکایی هستند. شرکتها اگر از کشورهای ثروتمند نیستند از مناطق فقیر هم نیستند. نظر بدبینانه، جهانی شدن را دستاورد کشورهای صنعتی شمال می داند. برمبنای چنین نظری فرهنگهای محلی درحال نابودی هستند و نابرابری جهانی بیشتر و وضعیت فقیران وخیم تر شده است. جهانی شدن دنیای برنده ها و بازنده ها را رقم می زند، عده ای، مسیر پیروزی وخوشبختی را طی می کنند و عده زیادی هم محکوم به زندگی ناخوشایند هستند. آمارها رعب آور و وحشتناک شده اند. سهم فقیرترین جمعیت دنیا از درآمد جهانی از ۲ /۳درصد به ۱ /۴درصد در طول ده سال گذشته کاهش یافته است. برعکس، این نسبت در مورد ثروتمندان از ۷۰درصد به ۸۵درصد افزایش یافته است.
در صحرای آفریقا، ۲۰کشور پایین ترین درآمدها را نسبت به درآمدهای واقعی در دو دهه گذشته داشته اند.
در بیشتر کشورهای توسعه نیافته، مقررات محیطی و تأمینی، متأسفانه رعایت نمی شود یا کم رعایت می شود. بیشتر شرکتهای چندملیتی کالایی را که در کشورهای خودشان کنترل و یا تحریم می شود داروهایی با کیفیت پایین، سیگارها با نیکوتین بالا درکشورهای کمتر توسعه یافته پخش می کنند و این همان دهکده جهانی است که بیشتر به غارت و چپاول جهانی شبیه است، خطر اکولوژیکی و گسترش نابرابری، مهمترین مسأله جامعه جهانی است. بحث اصلی من این است که امروز جهانی شدن مصادف با غربی شدن است. البته دولتهای غربی و کشورهای صنعتی هنوز بر کل جهان سیطره ندارند.
آیا جهانی شدن اشاعه مصلحت عمومی است؟ جواب سؤال فوق کار ساده ای نیست. مردمی که چنین سؤالی می پرسند، جهانی شدن را عامل نابرابری مردم جهان می دانند. معمولاً در ذهن مردم، جهانی شدن، معنای اقتصادی دارد و در داخل آن، تجارت آزاد لحاظ می شود. تجارت آزاد برای یک کشور و یا مناطق پیرامون آن، موجب ضعف تدریجی اقتصاد معیشتی محلی می گردد.
تجارت همیشه نیازمند چارچوب نهادی است که در حکم شیوه توسعه اقتصادی است. بازارها با ابزارهای اقتصادی کهنه، خلاق نخواهد بود. مخالفت با جهانی شدن اقتصاد و انتخاب راهبرد حمایت از محصولات داخلی تاکتیک غلطی برای کشورهای ثروتمند و فقیر می باشد.
حمایت از محصولات داخلی ممکن است نیازمند راهبردی در زمانهایی و در تعدادی از کشورها باشد. فی المثل، کشور مالزی کنترلهایی که در سال۱۹۹۸ با سد کردن جریان سرمایه انجام داد کار مناسبی بود. اما شیوه های همیشگی حمایت گرایی کمکی به توسعه کشورهای توسعه نیافته نمی کند و در بین یکی از بلوکهای تجاری متخاصم درگیرمی شوند.
بحث دیگر ما درباره جهانی شدن بر روی دولت ـ ملت متمرکز است. آیا دولت ـ ملتها و رهبران سیاسی ملی هنوز قدرتمند هستند؟ و یا در مقابل نیروهای شکل دهنده جهانی به یک بحث نامربوط مبدل می شوند؟ دولت ـ ملتها و رهبران سیاسی هنوز قدرتمند هستند و نقش بزرگی در جهان بازی می کنند، سیاست اقتصاد ملی در حال تغییر و تحول است. ملتها در حال بازسازی هویتهای خویش از شیوه های قدیمی هستند. اگرچه این امر موضوع بحث انگیزی است و با پایان جنگ سرد به راه افتاده است. دولتها مدت زمانی است که دیگر دشمنانی ندارند. چه کسی دشمن بریتانیا، فرانسه یا ژاپن می باشد؟ امروزه دولتها به ظاهر بیش از دشمنان خویش ریسک و خطر می کنند و آن تغییر عظیم در ماهیت خودشان است.
این امر تنها شامل ملت و دولتها نمی شود، هر جایی که نگاه کنیم ظاهراً دست نخورده مانده بود ولی از درون دگرگون شده است؛ دولت، خانواده، کار، سنت، طبیعت و غیره... دیگر همانند سابق نیستند و فقط پوسته بیرونی آنها باقی مانده است و درون آنها به صورت کامل تحول یافته است و این امر نه تنها در کشورهای بزرگ صنعتی مثل امریکا، بریتانیا و یا فرانسه بلکه تقریباً در دیگر کشورها نیز چنین شده است.
این تغییرات منجر به چیزی می شود که قبلاً سابقه نداشته است: جامعه جهانشمول[۱] جهانی. ما نسل اول این جامعه جدید هستیم که وضعیت مبهمی دارد. این رویداد مطابق اراده جمعی انسانها نیست.
بیشتر ما احساس می کنیم تحت تسلط نیروی فراتری قرار داریم که هیچ کنترلی بر آن نداریم، عجز و ناتوانی ما از عیوب شخصی ما نیست بلکه بازتابی از ناتوانی نهادهای ماست. ما نیازمند تغییرو تحول و خلق روزگار جدید هستیم. می توانیم و باید کنترل دنیای عنان گسیخته را به دست گیریم، جهانی شدن جزو زندگی امروزه ماست که شرایط زندگی ما را تغییر داده است و باید با این مسیر آشنا شویم.
نویسنده : آنتونی گیدنز
ترجمه: رضا استاد رحیمی (هریسی)
پانویس:
[۱] -Cosmopolitan
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - ۳ دسامبر ۲۰۲۴
انسان گلوبال
|
|