پس از مدتها غیبت دوباره ...
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[11 Apr 2008]
[ دکتر شیرزاد کلهری]
پس از مدتها غیبت دوباره سر و کله ی اینجانب پیدا شد. مشغله آنقدر زیاد است و زمان هم در سنین بالا مثل جت میگذرد که آدم فرصت احوال پرسی هم از هموطنانش ندارد. غیبت مرا به بزرگی خودتان ببخشید.
ایندفعه می خواهم راجع به بخشی از فیزیک تئوری که رابطه ی بسیار مستقیم با کامپیوتر دارد، صحبت کنم. درد دلی هم در خاتمه می آید!
من زمانیکه داشتم برای محاسبه کوانتم شیمی برنامه می نوشتم. پروفسور زیگ بان (Per Siegbahn)(که هم پدرش و هم پدر بزرگش جایزه ی نوبل در فیزیک را دریافت کرده اند) مسئول دپارتمان کوانتم شیمی بود. این آقای زیگ بان شاید تا کنون هزار مقاله در نشریات معتبر فیزیکی به چاپ رسانده باشد. برایم تعریف کرد که حدودهای 1912 یک دانشجوی فیزیک برای اینکه بروش مکانیک کوانتمی فاصله ی بین دو اتم را در یک ملکول محاسبه کند. مجبور شد که بهمراه پدرش که مهندس برق بود 120،000 انتگرال را در دوازده سال حل کند تا تز دکترایش تکمیل شود. سپس رو به من کرد و گفت همین الان شما در حال برنامه نویسی برای حل مسئله ای هستید که قرار است نزدیک به دو میلیون انتگرال را در عرض یکهفته حل نماید. پس اگر قرار بود مثل گذشته ها بوده و حتی پدر شما و برادرتان هم به شما کمک میکردند. جنابعالی در عرض حدوداً صد سال دیگر دکترایت را میگرفتی!
اکنون همان برنامه مسائل دشوارتری را با کامپیوتر های کنونی در عرض یک نصف روز حل میکند. تازه برنامه ها هم کوتاهتر شده اند. میتوان براحتی گفت که بدون کامپیوتر، شیمی کوانتمی و بسیاری دیگر از عرصه های فیزیک و شیمی و ریاضیات کاربردی و حتی بیوفیزیک و بیوشیمی و بیولوژی و داروسازی به این عظمت رشد نمی کردند. سرعت عمل و دقت محاسبه به حدی است که از عهده ی بشر بر نمی آید.
در اینجا می خواستم راجع به موضوع دیگری هم صحبتی کرده باشم. دختر خانم مهربانی در پیام الکترونیکی ای خطاب به من اظهار محبت کرده و نوشته داشته بودند که دیگر از مسائل سیاسی بریده و به تکثیر مقالات آینده نگر پرداخته و بین دوستانش پخش می کنند. من اصلاً در این موارد صاحب نظر نیستم. دختر خوبم! اگر دانشجوی فیزیک و یا مهندسی و یا ریاضی و یا هر چیز دیگر هستی! کوشش و قدرت خودت را تنها صرف پیشرفت در آن علم بکن! کسانی که از جلو انداختن دانشجو برای تظاهرات و غیره سود می برند تا افکار سیاسی خودشان را پیش ببرند، آدمهای بی رحم و قاتلی هستند. دانشجو به دلیل سن و سالش بسیار حساس است و فکر میکند چون در کنکور قبول شده پس جزو نوابغ (لغتی که بین ما ایرانیان مثل جوال سوراخ شده از دهن بیرون ریخته، از آن استفاده های نا بجا می شود!) محسوب شده و هیچ کس بهتر از وی نمی تواند مسائل مملکت را حل کند! در حالیکه همین اندیشه باعث بدبختی جامعه ی ما شده، جامعه ای دانشجو کش ببار آمده است!
شمای دانشجو اگر در رشته خودتان به مدارجی برسید که مثلاً احتیاج به آزمایشگاه داشته باشید. آنموقع خود دانشگاه در مقابل هر دستگاه حکمرانی قرار میگیرد. بودجه می خواهد، مسافرت های تحقیقاتی ترتیب میدهد، حقوق و مزایا برای محقق در نظر میگیرد، افراد بی خرد و بی دانش دیگر توان اداره ی دانشگاه را از دست می دهند. شما محققین مناصب امور را بدست می گیرید. بگذارید سیاست را سیاستمدارها به دست بگیرند و آنموقع اعتراضاتتان را نه با تشنج آفرینی و شکستن شیشه های دانشگاه که از مالیات ملی خریداری شده است، بلکه با بیان در مجلات دانشگاهی بدون توهین و بدون جملات مستهجن بیان میدارید. آنهم موقعی که حمله متوجه شماست. بقول عیسی مسیح : «بگذارید مرده ها را مرده ها ببرند،شما زنده اید از پس مرده نروید!»
یکبار به این کانالهای تلویزیونی آمریکائی نگاه میکردم. مردی با کت و شلوار بسیار شیک و کراواتی که رنگ و جلایش خبر از قیمت کلانش می داد. با رگهای گردن بادکرده، چنان داد می زد که «من نمی فهمم پس چرا دانشجویان ساکت نشسته اند!» من آنچنان از انتظار کثیف وی یکه خوردم که هنوز هم پس از شاید هفت سال از این ماجرا وقتی یاد آن جمله اش می افتم، حالم بهم می خورد. مسئله را لطفاً اینگونه بنگرید!
ایشان در لوس آنجلس پس از میل کردن یک غذای خوشمزه در رستورانی ایرانی (احتمالا! مجانی!) و یا شاید آمریکائی با کت و شلوار بسیار شیکی که از مخارج یک دانشجوی ایرانی ده برابر بیشتر است. (شش سال پیش در بوستن در ویترینی که برای از ما بهتران ترتیب داده شده بود. من و همکارم یک جفت کفش دیدیم که قیمتش 7700 دلار بود، پیدا کنید پرتقال فروش را؟ وقتی داخل شدیم خیال کردند که برای دزدی آمده ایم. چون تمامی تشکیلاتی که من و همکارم حمل میکردیم به صد دلار نمی رسید. دو نفر زاغمان را دائماً چوب می زدند! تا اینکه فهمیدند دو نفر محقق بدبختیم! پس وقتی می گویم ده برابر بیشتر از خرج یکسال یک دانشجو زیاد قافیه را نباخته ام.) ایشان با خودبزرگ بینی تمام وارد استودیوی تلویزیون ایرانی شده و بلافاصله چندین بار از ایشان بعنوان نوابغ یاد می کنند. پس از آن دور را می دهند دستش تا بگیرد و ببندد و بکشد و لشگر دانشجو را برای ایجاد تشنج بیخودی به میدان بکشد. عاقبتمان بخیر باد! هشیار باشید!
دوستتان دارم و مواظب خودتان باشید! موفق و کامیاب باشید! فراموش نکنید! پژوهش! پژوهش! پژوهش!
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
دکتر شیرزاد کلهری
|
|